اندوختن
license
98
1667
100
معنی کلمه اندوختن
معنی واژه اندوختن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | پسانداز كردن، جمع كردن، ذخيره كردن | ||
انگلیسی | accumulate, acquire, hive, lay in, salt away, store, save, pile, put by, reserve, roll up, salt down, set | ||
عربی | تراكم، جمع، تكدس، كدس، كوم، ركم | ||
ترکی | zula | ||
فرانسوی | magot | ||
آلمانی | horten | ||
اسپانیایی | acumular | ||
ایتالیایی | tesoro | ||
مرتبط | انباشتن، متراکم کردن، روی هم انباشتن، بدست اوردن، پیدا کردن، حاصل کردن، در کندو جمع کردن، ذخیره کردن، ادعا کردن، رنگ امیزی کردن، نمک سود کردن، نمک زدن به، انبار کردن، پس انداز کردن، نگاه داشتن، نجارت دادن، رهایی بخشیدن، پس انداختن، توده کردن، کومه کردن، طفره رفتن، قطع کردن، کنار گذاردن، رزرو کردن، از پیش حفظ کردن، پس نهاد کردن، اختصاص دادن، تودار بودن، جمع کردن، چرخیدن | ||
واژه | اندوختن | ||
معادل ابجد | 1111 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
تلفظ | 'anduxtan | ||
ترکیب | (مصدر متعدی) [پهلوی: handōxtan, andōxtan] | ||
مختصات | (اَ تَ) [ په . ] (مص م .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی اندوختن | ||
پخش صوت |
جمع کردن، فراهم آوردن
پسانداز كردن، جمع كردن، ذخيره كردن
accumulate, acquire, hive, lay in, salt away, store, save, pile, put by, reserve, roll up, salt down, set
تراكم، جمع، تكدس، كدس، كوم، ركم
zula
magot
horten
acumular
tesoro
انباشتن، متراکم کردن، روی هم انباشتن، بدست اوردن، پیدا کردن، حاصل کردن، در کندو جمع کردن، ذخیره کردن، ادعا کردن، رنگ امیزی کردن، نمک سود کردن، نمک زدن به، انبار کردن، پس انداز کردن، نگاه داشتن، نجارت دادن، رهایی بخشیدن، پس انداختن، توده کردن، کومه کردن، طفره رفتن، قطع کردن، کنار گذاردن، رزرو کردن، از پیش حفظ کردن، پس نهاد کردن، اختصاص دادن، تودار بودن، جمع کردن، چرخیدن