باختن
licenseمعنی کلمه باختن
معنی واژه باختن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | ازدست دادن، تلف كردن، هدر دادن، شكستخوردن، مغلوب شدن ، ورزيدن ، بازي كردن ، سرگرم شدن، مشغول شدن | ||
متضاد | به دست آوردن پيروز شدن، بردن، برنده شدن 1- ورزيدن 2- بازي كردن 3- سرگرم شدن، مشغول شدن | ||
انگلیسی | lose, shut out, losing | ||
عربی | فقد، خسر، أضاع، احتسب، ثكل، يخسر | ||
ترکی | kaybetmek | ||
فرانسوی | perdre | ||
آلمانی | verlieren | ||
اسپانیایی | perder | ||
ایتالیایی | perdere | ||
مرتبط | از دست دادن، گم کردن، شکست خوردن، مفقود کردن، تلف کردن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "باختن" در زبان فارسی به معنای از دست دادن چیزی یا بازنده شدن در یک مسابقه یا رقابت است. در نگارش و استفاده از این کلمه، نکات زیر را میتوان مد نظر قرار داد: ۱. معنای کلمه:
۲. صرف فعل:
۳. استفاده در جملات:
۴. نکات نگارشی:
۵. مترادفها و متضادها:
۶. قالبهای مختلف:
با رعایت این نکات، میتوانید در نگارش خود از کلمه "باختن" به درستی و به صورت مؤثر استفاده کنید. | ||
واژه | باختن | ||
معادل ابجد | 1053 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | bāxtan | ||
نوع | مصدر | ||
ترکیب | (مصدر متعدی) | ||
مختصات | (تَ) (مص ل .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی باختن | ||
پخش صوت |
(باخت بازد خواهد باخت کلمه "باختن" در زبان فارسی به معنای از دست دادن چیزی یا بازنده شدن در یک مسابقه یا رقابت است. در نگارش و استفاده از این کلمه، نکات زیر را میتوان مد نظر قرار داد: با رعایت این نکات، میتوانید در نگارش خود از کلمه "باختن" به درستی و به صورت مؤثر استفاده کنید.
بباز بازنده باخته) - 1 زيان کردن
در قمار باختن چيزي بگرو
مقابل بردن (در قمار). - 2 تلف کردن تمام
يا حصه اي از مال خود : من در اين کار هر
چه داشتم باختم . - 3 بازي کردن مشغول
شدن سر گرم شدن گوي نرد شطرنج
باختن :
(شاه با دلقک همي شطرنج باخت .)
-4 ورزيدن : عشق باختن (بمعني عشق ورزيدن)
-5 چرخ دادن :
(گر چشم تو بربست او چون مهره اي در
دست او . گاهت بغلطاند چنين
گاهي ببازد در هوا.)
يا خود را باختن نباختن . از ترس يا
يا ء س يا خجلتي بيهوش شدن نشدن
سخت ترسيدن نترسيدن خود را گم کردن
نکردن : با آنکه سربازان دشمن دو برابر
بود سربازان خود را نباختند. يا باختن دل.
يا باختن رنگ . سپيد شدن رنگ و رخسار از
ترس کم شدن رنگ و پريدن آن . يا باختن
زهره . مردن از ترس سخت ترسيدن باختن
دل . يا جان باختن بباد دادن جان . يا
قافيه را باختن . اشتباه کردن در غلط
افتادن موقع را از دست دادن . يا نيزه
باختن . نيزه زدن نبرد و ستيزه کردن.
ازدست دادن، تلف كردن، هدر دادن، شكستخوردن، مغلوب شدن ، ورزيدن ، بازي كردن ، سرگرم شدن، مشغول شدن
به دست آوردن پيروز شدن، بردن، برنده شدن
1- ورزيدن
2- بازي كردن
3- سرگرم شدن، مشغول شدن
lose, shut out, losing
فقد، خسر، أضاع، احتسب، ثكل، يخسر
kaybetmek
perdre
verlieren
perder
perdere
از دست دادن، گم کردن، شکست خوردن، مفقود کردن، تلف کردن۱. معنای کلمه:
۲. صرف فعل:
۳. استفاده در جملات:
۴. نکات نگارشی:
۵. مترادفها و متضادها:
۶. قالبهای مختلف: