باد آهنج
licenseمعنی کلمه باد آهنج
معنی واژه باد آهنج
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | wind | ||
عربی | ريح، رياح، ريح البطن، نزعة، آلات النفخ، اتجاه، ونش، نفس، هراء، إحدى الجهات الأربع، التف، لف، انعطف، عبأ الساعة، أدار، إخترق متمعجا، رفع بونش، التوسي، غير إتجاه السفينة، إنعطف المركب، تمهل، ورط، أدار بذراع، ملأ، دار، تسلل إلى، أراح حتى يسترد أنفاسه، نفخ في بوق، عرض للهواء | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "باد آهنج" در فارسی به نوعی از موسیقی اشاره دارد که به طور معمول در فرهنگ ایرانی و در قالبهای سنتی به کار میرود. در اینجا برخی از نکات نگارشی و قواعد فارسی مرتبط با این کلمه را بررسی میکنیم:
با رعایت این نکات، میتوان نوشتار مناسبی دربارهی "باد آهنج" ایجاد کرد که هم از نظر نگارشی صحیح باشد و هم مفهومی روشن را منتقل کند. | ||
واژه | باد آهنج | ||
معادل ابجد | 66 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
نوع | اسم | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی باد آهنج | ||
پخش صوت |
دريچه روزنه دريچه و روزني کلمه "باد آهنج" در فارسی به نوعی از موسیقی اشاره دارد که به طور معمول در فرهنگ ایرانی و در قالبهای سنتی به کار میرود. در اینجا برخی از نکات نگارشی و قواعد فارسی مرتبط با این کلمه را بررسی میکنیم: نحوه نوشتن: "باد آهنج" باید با فاصله نوشته شود، زیرا دو واژهی مستقل هستند. توجه به حروف بزرگ و کوچک: در نوشتن این کلمه، از حروف کوچک استفاده میشود، مگر اینکه در ابتدای جمله قرار گیرد. استفاده از علامتها: اگر بخواهید عبارت "باد آهنج" را در یک جمله یا متن بزرگتر استفاده کنید، بهتر است از ویرگول یا نقطه در جای مناسب استفاده کنید. معنی و مفهوم: برای نوشتن درباره آن، میتوان به مفهوم و نشانههای خاصی که "باد آهنج" در فرهنگ و موسیقی ایرانی دارد، اشاره کرد. نقلقول: اگر این کلمه در قالب نقلقول یا محاورهای استفاده شود، باید به نشانههای نگارشی مخصوصی مانند گیومه توجه کرد. با رعایت این نکات، میتوان نوشتار مناسبی دربارهی "باد آهنج" ایجاد کرد که هم از نظر نگارشی صحیح باشد و هم مفهومی روشن را منتقل کند.
که براي آمدن هواي تازه سازند .
wind
ريح، رياح، ريح البطن، نزعة، آلات النفخ، اتجاه، ونش، نفس، هراء، إحدى الجهات الأربع، التف، لف، انعطف، عبأ الساعة، أدار، إخترق متمعجا، رفع بونش، التوسي، غير إتجاه السفينة، إنعطف المركب، تمهل، ورط، أدار بذراع، ملأ، دار، تسلل إلى، أراح حتى يسترد أنفاسه، نفخ في بوق، عرض للهواء