باریک
licenseمعنی کلمه باریک
معنی واژه باریک
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | كمحجم، كمقطر، نازك، تنگ، كمعرض ، لاغر، نزار ، باريكميان، خميص ، رقيق ، دقيق ، حساس، وخيم، خطرناك | ||
متضاد | ضخيم، ستبر پهن چاق پرمايه 1- دقيق 2- حساس، وخيم، خطرناك | ||
انگلیسی | thin, narrow, slender, tenuous, capillary, linear, thready, gracile, reedy, delicate, fragile, strait, tender, slim | ||
عربی | رقيق، رفيع، ضعيف، نحيل، ضئيل، مهلهل، هزيل القوام، سائل، غث، لطيف، رقق، نحل، هزل، خفف، تفرق، أضعف، نقص، وهن، جعله ضعيفا، في طبقة خفيفة، في قطع رقيقة | ||
ترکی | dar | ||
فرانسوی | étroit | ||
آلمانی | eng | ||
اسپانیایی | angosto | ||
ایتالیایی | stretto | ||
مرتبط | نازک، رقیق، سبک، تنک، محدود، کوته فکر، دراز و باریک، ضیق، بلند و باریک، ضعیف، کم، سست، قلیل، دقیق، لطیف، بدون نقطه اتکاء، مویی، خطی، طولی، دراز، کشیده، نخ مانند، چسبناک، رشته رشته، با صدای باریک، کوچک، نایی، نی مانند، گره دار، نی زار، گیره دار، ظریف، نازک بین، شکننده، شکستنی، ترد، در تنگنا، دشوار، در مضیقه، مهربان | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "باریک" به معنی نازک، کمعرض یا کمپهن است و در زبان فارسی به اشکال مختلفی میتواند استفاده شود. در زیر به برخی نکات نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات میتوان از کلمه "باریک" به درستی و به طور مؤثر در نوشتار و گفتار استفاده کرد. | ||
واژه | باریک | ||
معادل ابجد | 233 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | bārik | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) ‹بارک، باری› | ||
مختصات | (ص .) | ||
آواشناسی | bArik | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی باریک | ||
پخش صوت |
نازک و لطيف چون کمر و لب کلمه "باریک" به معنی نازک، کمعرض یا کمپهن است و در زبان فارسی به اشکال مختلفی میتواند استفاده شود. در زیر به برخی نکات نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میکنم: قواعد املایی: نحوه استفاده: ترکیبات و مترادفها: معنی و مفهوم: با رعایت این نکات میتوان از کلمه "باریک" به درستی و به طور مؤثر در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
(صفت) - 1 کم عرض کم پهنا
مقابل پهن .عريض . - 2 کم قطر کم حجم
مقابل ضخيم کلفت . - 3 لاغر .
-4 نازک دقيق .
كمحجم، كمقطر، نازك، تنگ، كمعرض ، لاغر، نزار ، باريكميان، خميص ، رقيق ، دقيق ، حساس، وخيم، خطرناك
ضخيم، ستبر پهن چاق پرمايه
1- دقيق
2- حساس، وخيم، خطرناك
thin, narrow, slender, tenuous, capillary, linear, thready, gracile, reedy, delicate, fragile, strait, tender, slim
رقيق، رفيع، ضعيف، نحيل، ضئيل، مهلهل، هزيل القوام، سائل، غث، لطيف، رقق، نحل، هزل، خفف، تفرق، أضعف، نقص، وهن، جعله ضعيفا، في طبقة خفيفة، في قطع رقيقة
dar
étroit
eng
angosto
stretto
نازک، رقیق، سبک، تنک، محدود، کوته فکر، دراز و باریک، ضیق، بلند و باریک، ضعیف، کم، سست، قلیل، دقیق، لطیف، بدون نقطه اتکاء، مویی، خطی، طولی، دراز، کشیده، نخ مانند، چسبناک، رشته رشته، با صدای باریک، کوچک، نایی، نی مانند، گره دار، نی زار، گیره دار، ظریف، نازک بین، شکننده، شکستنی، ترد، در تنگنا، دشوار، در مضیقه، مهربان