باطله
licenseمعنی کلمه باطله
معنی واژه باطله
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بياعتبار، نامعتبر، ازاعتبارافتاده 2- بهدردنخور 3- لغو، واهي، پوچ | ||
انگلیسی | waste, useless, tail | ||
عربی | هدر، نفاية، تبديد، ضياع، قفر، امتداد زمني لا نهائي، فساد تدريجي، الحتات المجترف، فتاتع الصخور، مهمل، خرب، قاحل، مجدب، مهدم، بدد، بذر، تبعثر، بفسد تدريجيا، أضعف، تضاءل، أضاع سدى، يضيع | ||
ترکی | atık | ||
فرانسوی | déchets | ||
آلمانی | abfall | ||
اسپانیایی | desperdiciar | ||
ایتالیایی | sciupare | ||
مرتبط | زائد، بی فایده، غیر قابل استفاده، بیهوده، بی مصرف، بلا استفاده | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "باطله" در زبان فارسی به معنای چیزهای بیارزش و یا غیرقابل استفاده است و تنها به معنای فیزیکی آن محدود نمیشود، بلکه در معانی ادبی و مجازی نیز میتواند کاربرد داشته باشد. در زیر چند نکته و قاعده نگارشی مربوط به این کلمه آورده شده است:
در نهایت، مانند هر کلمه دیگری، توجه به context یا سیاق جمله میتواند در درک معنای دقیق این کلمه کمککننده باشد. | ||
واژه | باطله | ||
معادل ابجد | 47 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | bātele | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
آواشناسی | bAtele | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی باطله | ||
پخش صوت |
بيهوده و ناچيز کلمه "باطله" در زبان فارسی به معنای چیزهای بیارزش و یا غیرقابل استفاده است و تنها به معنای فیزیکی آن محدود نمیشود، بلکه در معانی ادبی و مجازی نیز میتواند کاربرد داشته باشد. در زیر چند نکته و قاعده نگارشی مربوط به این کلمه آورده شده است: استفاده صحیح: کلمه "باطله" معمولاً به عنوان صفت یا اسم به کار میرود. برای مثال: "این جنس باطله است." نقطهگذاری: در جملات، بعد از کلمه "باطله" اگر جمله ادامه یابد، نیازی به استفاده از ویرگول نیست مگر اینکه ضرورت معنایی ایجاب کند. قید زمان و مکان: میتوان "باطله" را با قیدهای زمانی و مکانی ترکیب کرد. به عنوان مثال: "در بازار اجناس باطله فراوانی وجود دارد." تراکم معنایی: اگر بخواهید به مظاهر باطل یا چیزهای بیارزش اشاره کنید، میتوانید از کلمات همخانواده یا مترادفهایی مانند "بیفایده"، "غیرقابل استفاده" و ... استفاده کنید. در نهایت، مانند هر کلمه دیگری، توجه به context یا سیاق جمله میتواند در درک معنای دقیق این کلمه کمککننده باشد.
1- بياعتبار، نامعتبر، ازاعتبارافتاده
2- بهدردنخور
3- لغو، واهي، پوچ
waste, useless, tail
هدر، نفاية، تبديد، ضياع، قفر، امتداد زمني لا نهائي، فساد تدريجي، الحتات المجترف، فتاتع الصخور، مهمل، خرب، قاحل، مجدب، مهدم، بدد، بذر، تبعثر، بفسد تدريجيا، أضعف، تضاءل، أضاع سدى، يضيع
atık
déchets
abfall
desperdiciar
sciupare
زائد، بی فایده، غیر قابل استفاده، بیهوده، بی مصرف، بلا استفاده