بالان
licenseمعنی کلمه بالان
معنی واژه بالان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-صفت 2- بالانه، دالان، دهليز، راهرو سرپوشيده 3- تله، دام 4- بالنده، رشديابنده، رشدكننده 5- مجرب | ||
انگلیسی | balance | ||
عربی | توازن، ميزان، رصيد حساب، التعادل، قسطاس، ميزان الساعة، وازن أو قوة، تعادل، رصد، زين يزخرف، زين يكيل، تذبذب، ترجح، اهتز، تردد، توصل إلى تسوية عادلة، وازن | ||
ترکی | balan | ||
فرانسوی | balán | ||
آلمانی | balan | ||
اسپانیایی | balan | ||
ایتالیایی | balan | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بالان" در زبان فارسی می تواند معانی و کاربردهای مختلفی داشته باشد، بسته به زمینه و جملهای که در آن به کار میرود. اما به طور کلی، چند نکتهی نگارشی و گرامری برای کلمه "بالان" میتوان در نظر گرفت:
اگر نیاز به توضیحات بیشتری دارید یا در مورد کاربرد خاصی از این کلمه سوال دارید، لطفاً بفرمایید. | ||
واژه | بالان | ||
معادل ابجد | 84 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | bālān | ||
نوع | اسم | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (صفت) [قدیمی] | ||
مختصات | ( اِ.) | ||
آواشناسی | bAlAn | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بالان | ||
پخش صوت |
دهليز خانه . کلمه "بالان" در زبان فارسی می تواند معانی و کاربردهای مختلفی داشته باشد، بسته به زمینه و جملهای که در آن به کار میرود. اما به طور کلی، چند نکتهی نگارشی و گرامری برای کلمه "بالان" میتوان در نظر گرفت: نحوه نوشتار: کلمۀ "بالان" به همین شکل نوشته میشود و در صورتی که در متن به عنوان اسم خاص استفاده شود، نیازی به تغییر ندارد. تلفظ: این کلمه به طور معمول به صورت [bâlân] تلفظ میشود، اما ممکن است در لهجهها و گویشهای مختلف تلفظ متفاوتی داشته باشد. گرامر: اگر "بالان" به عنوان صفت به کار رود، باید به هماهنگی آن با نامی که توصیف میکند توجه کرد. مثلاً اگر بخواهید بگویید "تپه ی بالان"، میتوانید به فرمهای مختلف آن توجه کنید. معانی و کاربردها: "بالان" ممکن است به معنای "بالا" یا "عالی" باشد. اما در کاربردهای دیگر، نیاز به توجه به زمینه معانی مختلف آن دارید. اگر نیاز به توضیحات بیشتری دارید یا در مورد کاربرد خاصی از این کلمه سوال دارید، لطفاً بفرمایید.
(صفت) - 1 بالنده - 2 در حال باليدن
در حال نمو کردن .
نمو کننده ، بالنده ، فزاينده
1-صفت
2- بالانه، دالان، دهليز، راهرو سرپوشيده
3- تله، دام
4- بالنده، رشديابنده، رشدكننده
5- مجرب
balance
توازن، ميزان، رصيد حساب، التعادل، قسطاس، ميزان الساعة، وازن أو قوة، تعادل، رصد، زين يزخرف، زين يكيل، تذبذب، ترجح، اهتز، تردد، توصل إلى تسوية عادلة، وازن
balan
balán
balan
balan
balan