بحر شعر
licenseمعنی کلمه بحر شعر
معنی واژه بحر شعر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | poetry | ||
عربی | شعر، أشعار، الصفة الشعرية، الإحساس الشعري، الشعر | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) "بحر" در زبان فارسی به معنای "دریا" است و در اصطلاح شعر نیز به معنای "قالب" یا "مقوله" میباشد. هنگامی که از ترکیب "بحر شعر" صحبت میکنیم، به قواعد خاصی اشاره داریم که برای سرودن شعر در قالبهای مختلف لازم است. در زیر به برخی از این قواعد اشاره میشود: قواعد بحری
نکات نگارشی
با رعایت این قواعد و نکات، میتوانید آثار شعری بهتری خلق کنید و تجربهی نوشتن خود را غنیتر سازید. | ||
واژه | بحر شعر | ||
معادل ابجد | 780 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بحر شعر | ||
پخش صوت |
سنگ سرواد شماره آن نوزده است : "بحر" در زبان فارسی به معنای "دریا" است و در اصطلاح شعر نیز به معنای "قالب" یا "مقوله" میباشد. هنگامی که از ترکیب "بحر شعر" صحبت میکنیم، به قواعد خاصی اشاره داریم که برای سرودن شعر در قالبهای مختلف لازم است. در زیر به برخی از این قواعد اشاره میشود: تعریف قالب: هر بحر خاصی وزن و ساختار خاصی دارد. به عنوان مثال، بحرهای مختلفی همانند "مفاعیلن" یا "ممتد" وجود دارند. تعداد هجای هر مصرع: هر بحر تعداد مشخصی هجا دارد که باید در هر مصرع رعایت شود. مثلاً در بحر "مفاعیلن" هر مصرع دارای 8 هجا است. قافیه: در شعر فارسی، قافیه و ردیف نیز مهم هستند. قافیه باید در مصراعهای همقافیه یکسان باشد. توازن و تناسب: توجه به توازن بین مصراعهای شعر و تناسب وزنها از دیگر اصول مهم در شعر است. فاصلهگذاری: بین مصرعها و بندها فاصله مناسب بگذارید تا خوانایی آن افزایش یابد. استفاده از علائم نگارشی: برای بهتر فهماندن مفهوم شعر و جداسازی جملات، از علامات نگارشی مانند ویرگول و نقطه استفاده کنید. حفظ آهنگ و لحن: هنگام نوشتن شعر، به حفظ آهنگ و لحن در جریان متن توجه کنید. با رعایت این قواعد و نکات، میتوانید آثار شعری بهتری خلق کنید و تجربهی نوشتن خود را غنیتر سازید.
- 1 دراز (طويل فعولن مفاعيلن
فعولن مفاعيلن) - 2 کشيده
(مديد فاعلاتن فاعلن فاعلاتن)
- 3 گسترده (بسيط مستفعلن فعلن)
- 4 فراوان (وافر مفاعلتن
مفاعلتن مفاعلتن)
- 5 رسا (کامل چند بار متفاعلن)
- 6 شادمانه (هزج مفاعيلن
مفاعيلن مفاعيلن) - 7 لاف
(رجز مستفعلن مستفعلن مستفعلن)
- 8 فزونه (رمل فاعلاتن
فاعلاتن فاعلاتن)
- 9 برهنه (منسرح مستفعلن مفعولات)
که درکار نيست و آن چه درکار است
مفتعلن فاعلات مفتعلن فاعلات است که بدان
برهنه ي گشته } منسرح مزاحف { مي گويند
- 10 ماننده (مضارع چهار بار مفاعيلن
فاعلاتن) که چون خوشايند نيست بيشتر
گشته ي آن را به کار مي برند که
چهار بار مفعول فاعلاتن است يا گشتهي
کور کوتاه } مضارع مکفوف مقصور {
که چهار بار مفاعيلن فاعلات است
- 11 بريده (مقتضب مفعولات مستفعلن
مفعولات مستفعلن) - 12 برکنده
(مجتث مفاعلن عفلاتن مفاعلن عفلان)
- 13 چست (سريع مفتعلن
مفتعلن فاعلان) - 14 نوين
(جديد فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن
که گشته ي آن فاعلاتن فاعلاتن مفاعلن
است اين سنگ در چامه ي تازي
نبوده و سرايندگان ايراني آن را
ساخته و پرداخته اند) - 15 خويشاوند
(قريب مفاعيلن مفاعيلن فاعلاتن) که
گشته ي آن : مفعول مفاعيل فاعلاتن است
اين سنگ رانيز ايرانيان بر سنگ هاي تازي
افزوده اند - 16 سبک (خفيف فاعلاتن
مستفعلن فاعلاتن) - 17 گراينده
(مشاکل فاعلاتن مفاعيلن مفاعيلن)
- 18 همگراي (متقارب چهار بار :
فعولن) - 19 رسنده (متدارک هشت
بارفاعلن)
poetry
شعر، أشعار، الصفة الشعرية، الإحساس الشعري، الشعرقواعد بحری
نکات نگارشی