بدن
licenseمعنی کلمه بدن
معنی واژه بدن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- پيكر، تنه، تن، جثه، كالبد 2- بدنه، جسم 3- جسد، لاش، لاشه | ||
متضاد | روح، روان | ||
انگلیسی | body, frame, microcosm, corporality | ||
عربی | هيئة، مجلس، جثة، جسد، هيكل، مجموعة، بدن، كتلة، شخص، جماعة، جذع، بدن السيارة، جزع الشجرة، الجزء المركزي، صحن الكنيسة، بدن الطائرة، بدن السفينة، بدن الثوب، قوة جماعة من الجند، جسم | ||
ترکی | vücut | ||
فرانسوی | corps | ||
آلمانی | körper | ||
اسپانیایی | cuerpo | ||
ایتالیایی | corpo | ||
مرتبط | اندام، قاب، چارچوب، چهارچوب، اسکلت، ساختمان، عالم صغیر، جهان کوچک، جسمانیت، هستی جسمانی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بدن" در زبان فارسی به معنای "جسم" یا "تن" است و در نوشتار و نگارش به قوانین خاصی وابسته است. در زیر به برخی از جنبههای نوشتاری و نگارشی مرتبط با کلمه "بدن" اشاره میشود:
با رعایت این نکات و قواعد میتوانید استفادهای صحیح و مناسب از کلمه "بدن" در نوشتار فارسی داشته باشید. | ||
واژه | بدن | ||
معادل ابجد | 56 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | bodan | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (مصدر لازم) [مخففِ بودن] [قدیمی] | ||
مختصات | (بَ دَ) [ ع . ] ( اِ.) | ||
آواشناسی | badan | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بدن | ||
پخش صوت |
تن،جسدانسان،اندام کلمه "بدن" در زبان فارسی به معنای "جسم" یا "تن" است و در نوشتار و نگارش به قوانین خاصی وابسته است. در زیر به برخی از جنبههای نوشتاری و نگارشی مرتبط با کلمه "بدن" اشاره میشود: استفاده صحیح: نقطهگذاری: صرف فعل: قید و صفت: ترکیبها: با رعایت این نکات و قواعد میتوانید استفادهای صحیح و مناسب از کلمه "بدن" در نوشتار فارسی داشته باشید.
1- پيكر، تنه، تن، جثه، كالبد
2- بدنه، جسم
3- جسد، لاش، لاشه
روح، روان
body, frame, microcosm, corporality
هيئة، مجلس، جثة، جسد، هيكل، مجموعة، بدن، كتلة، شخص، جماعة، جذع، بدن السيارة، جزع الشجرة، الجزء المركزي، صحن الكنيسة، بدن الطائرة، بدن السفينة، بدن الثوب، قوة جماعة من الجند، جسم
vücut
corps
körper
cuerpo
corpo
اندام، قاب، چارچوب، چهارچوب، اسکلت، ساختمان، عالم صغیر، جهان کوچک، جسمانیت، هستی جسمانی