براق
licenseمعنی کلمه براق
معنی واژه براق
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | تابان، درخشان، روشن، ساطع، شفاف، متلالي، مشعشع | ||
متضاد | تار، تيره، كدر، مات | ||
انگلیسی | shiny, sleek, glossy, shining, splendid, silvery, flossy, aglow, nitid, relucent, sheeny, silken, shine | ||
عربی | براق، بهيج، مشرق، لامع | ||
ترکی | parlak | ||
فرانسوی | brillant | ||
آلمانی | glänzend | ||
اسپانیایی | brillante | ||
ایتالیایی | brillante | ||
مرتبط | زرق و برق دار، پرنور، صیقلی، افتابی، صاف، نرم، چرب و نرم، خوش نما، جلا دار، تابناک، تابش دار، بارقه دار، پر زرق و برق، عالی، با شکوه، باجلال، غرا، سیمین، نقره فام، سفید، شبیه ابریشم خام، در حال اشتعال، مشتعل و فروزان، در حالت هیجان، منعکس کننده نور، متشعشع، نور افشان، ابریشمی، ابریشم پوش، حریری | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "براق" در زبان فارسی به معنی درخشان و تابان است و میتواند به صورتهای مختلفی در جملات استفاده شود. در ادامه برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شدهاند:
تحلیل این کلمه و استفاده صحیح از آن در جملات میتواند به غنای نوشتار و گفتار فارسی کمک کند. | ||
واژه | براق | ||
معادل ابجد | 303 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | barrāq | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (بَ رَّ) [ ع . ] (ص .) | ||
آواشناسی | barrAq | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی براق | ||
پخش صوت |
اسب تيزرو،اسب اصيل کلمه "براق" در زبان فارسی به معنی درخشان و تابان است و میتواند به صورتهای مختلفی در جملات استفاده شود. در ادامه برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه آورده شدهاند: استفاده در جملات: نکات صرف و نحو: قواعد نوشتاری: ترکیب با دیگر کلمات: تحلیل این کلمه و استفاده صحیح از آن در جملات میتواند به غنای نوشتار و گفتار فارسی کمک کند.
تابان، درخشان، روشن، ساطع، شفاف، متلالي، مشعشع
تار، تيره، كدر، مات
shiny, sleek, glossy, shining, splendid, silvery, flossy, aglow, nitid, relucent, sheeny, silken, shine
براق، بهيج، مشرق، لامع
parlak
brillant
glänzend
brillante
brillante
زرق و برق دار، پرنور، صیقلی، افتابی، صاف، نرم، چرب و نرم، خوش نما، جلا دار، تابناک، تابش دار، بارقه دار، پر زرق و برق، عالی، با شکوه، باجلال، غرا، سیمین، نقره فام، سفید، شبیه ابریشم خام، در حال اشتعال، مشتعل و فروزان، در حالت هیجان، منعکس کننده نور، متشعشع، نور افشان، ابریشمی، ابریشم پوش، حریری