برجسته
licenseمعنی کلمه برجسته
معنی واژه برجسته
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- سرآمد، عالي، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمايز، مشخص، ممتاز، مهم 2- چشمگير، نمايان 3- برآمده، محدب 4- پسنديده، خوب 5- چالاك، چست | ||
انگلیسی | outstanding, prominent, leading, distinguished, eminent, noted, embossed, striking, dominant, famous, illustrious, predominant, overriding, prime, egregious, noticeable, bulging, master, bossed, knobby, laureate, convex, protuberant, bossy, bunchy, gibbous, kenspeckle, palmary, stereometric, supereminent, torose, dome-shaped, highlight | ||
عربی | معلقة، رائع، بارز، ممتاز، متفوق، مبرز، مرموق، لم تدفع، ظاهر، خالد، ناتئ، لم تحسم بعد، في الإنتظار، سائدة، جارية، متأخر، لامع، متميز | ||
ترکی | vurgulamak | ||
فرانسوی | souligner | ||
آلمانی | markieren | ||
اسپانیایی | destacar | ||
ایتالیایی | evidenziare | ||
مرتبط | عالی، واریز نشده، قلنبه، والا، پیشتاز، مقدم، پیشین، متمایز، فاخر، بزرگ، بلند، والا مقام، متعال، علی، مورد ملاحظه، قابل توجه، زننده، موثر، خیلی خوب، گیرنده، غالب، مسلط، برتر، حکمفرما، مشهور، معروف، نامی، نبیه، ستوده، درخشان، مجلل، نافذ، نخست، اول، اصلی، اولیه، نخستین، فاحش، انگشت نما، نمایان، ظاهر، قابل ملاحضه، بر امده، چیره دست، اراسته ببرگ غار، کوژ، گردهماهی، باد کرده، متمایل به ریاست مابی، ارباب منش، دارای برجستگی، گوژپشت، واضح، زود، شایسته ستایش و تقدیر، پیروز، بسهولت قابل اندازه گیری، وابسته بترسیمات برجسته، ابر پایه، بسیار بلند، فوق العاده برجسته، متورم، شکم داده | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "برجسته" در زبان فارسی به معنای قابل توجه، بارز یا مهم است و به عنوان صفت به کار میرود. در ادامه، نکاتی درباره قواعد و نگارش مربوط به این کلمه آورده شده است:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "برجسته" به درستی و به شکلی موثر در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | برجسته | ||
معادل ابجد | 670 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | barja(e)ste | ||
نوع | اسم صفت | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت فاعلی) | ||
مختصات | (بَ جَ یا جِ تِ) (ص .) | ||
آواشناسی | barjeste | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی برجسته | ||
پخش صوت |
-1 جهيده . -2 برآمده کلمه "برجسته" در زبان فارسی به معنای قابل توجه، بارز یا مهم است و به عنوان صفت به کار میرود. در ادامه، نکاتی درباره قواعد و نگارش مربوط به این کلمه آورده شده است: استفاده به عنوان صفت: نحوه تلفظ: کتابت و املاء: استفاده در جملات: با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "برجسته" به درستی و به شکلی موثر در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
بالا آمده . -3 شخص معروف و بزرگ .
جمع : برجستگان . -4 خوب پسنديده .
-5 ممتاز عالي . -6 چست چالاک .
1- سرآمد، عالي، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمايز، مشخص، ممتاز، مهم
2- چشمگير، نمايان
3- برآمده، محدب
4- پسنديده، خوب
5- چالاك، چست
outstanding, prominent, leading, distinguished, eminent, noted, embossed, striking, dominant, famous, illustrious, predominant, overriding, prime, egregious, noticeable, bulging, master, bossed, knobby, laureate, convex, protuberant, bossy, bunchy, gibbous, kenspeckle, palmary, stereometric, supereminent, torose, dome-shaped, highlight
معلقة، رائع، بارز، ممتاز، متفوق، مبرز، مرموق، لم تدفع، ظاهر، خالد، ناتئ، لم تحسم بعد، في الإنتظار، سائدة، جارية، متأخر، لامع، متميز
vurgulamak
souligner
markieren
destacar
evidenziare
عالی، واریز نشده، قلنبه، والا، پیشتاز، مقدم، پیشین، متمایز، فاخر، بزرگ، بلند، والا مقام، متعال، علی، مورد ملاحظه، قابل توجه، زننده، موثر، خیلی خوب، گیرنده، غالب، مسلط، برتر، حکمفرما، مشهور، معروف، نامی، نبیه، ستوده، درخشان، مجلل، نافذ، نخست، اول، اصلی، اولیه، نخستین، فاحش، انگشت نما، نمایان، ظاهر، قابل ملاحضه، بر امده، چیره دست، اراسته ببرگ غار، کوژ، گردهماهی، باد کرده، متمایل به ریاست مابی، ارباب منش، دارای برجستگی، گوژپشت، واضح، زود، شایسته ستایش و تقدیر، پیروز، بسهولت قابل اندازه گیری، وابسته بترسیمات برجسته، ابر پایه، بسیار بلند، فوق العاده برجسته، متورم، شکم داده