برزخ
licenseمعنی کلمه برزخ
معنی واژه برزخ
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- درهم، دلخور، دمغ، گرفته 3- بور 4- ناخرسند، ناخشنود، ناراضي 5- حايل، حاجز 6- فاصله 7- اعراف، عالم بالا، عالم مثال | ||
انگلیسی | limbo, isthmus, transition, purgatory | ||
عربی | نسيان، اليمبوس دهليز في جهنم، ردهة، جهنم، إهمال، رقص، لا يقين، موطن إهمال، فراغ قانوني، طي النسيان | ||
ترکی | araf | ||
فرانسوی | purgatoire | ||
آلمانی | fegefeuer | ||
اسپانیایی | purgatorio | ||
ایتالیایی | purgatorio | ||
مرتبط | کنار دوزخ، باریکه، تنگه خالی، انتقال، گذار، تحول، عبور، مرحله تغییر | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "برزخ" در زبان فارسی به معنای حجاب، فاصله یا مرحلهای بین دو چیز است و در متون دینی نیز به معنی مرحلهای بین دنیا و آخرت استفاده میشود. در خصوص قواعد فارسی و نگارشی برای این کلمه، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
بهطور کلی، همه نکات نگارشی و دستوری که برای سایر کلمات فارسی استفاده میشود، برای کلمه "برزخ" نیز صدق میکند. | ||
واژه | برزخ | ||
معادل ابجد | 809 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | barzax | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: بَرازِخ] | ||
مختصات | (بَ زَ) [ ع . ] | ||
آواشناسی | barzax | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی برزخ | ||
پخش صوت |
باز داشتن ميان دو چيز، کلمه "برزخ" در زبان فارسی به معنای حجاب، فاصله یا مرحلهای بین دو چیز است و در متون دینی نیز به معنی مرحلهای بین دنیا و آخرت استفاده میشود. در خصوص قواعد فارسی و نگارشی برای این کلمه، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: نوشتار: کلمه "برزخ" باید به صورت صحیح و بدون اشتباه تایپی نوشته شود. به عنوان مثال، نوشتن "برزخ" بجای "برزخ" یا "برزخ" نادرست است. نقطهگذاری: اگر این کلمه در جملهای قرار گیرد، باید طبق قواعد نقطهگذاری دقت شود. مثلاً: جملهسازی: توجه به جملهسازی صحیح ضروری است. به عنوان مثال: قید و صفت: اگر این کلمه در کنار سایر واژهها به کار رود، باید به نکات مربوط به قید و صفت توجه شود: بهطور کلی، همه نکات نگارشی و دستوری که برای سایر کلمات فارسی استفاده میشود، برای کلمه "برزخ" نیز صدق میکند.
عالم بين دنيا وآخرت(از مرگ تا قيامت)
1-اسم
2- درهم، دلخور، دمغ، گرفته
3- بور
4- ناخرسند، ناخشنود، ناراضي
5- حايل، حاجز
6- فاصله
7- اعراف، عالم بالا، عالم مثال
limbo, isthmus, transition, purgatory
نسيان، اليمبوس دهليز في جهنم، ردهة، جهنم، إهمال، رقص، لا يقين، موطن إهمال، فراغ قانوني، طي النسيان
araf
purgatoire
fegefeuer
purgatorio
purgatorio
کنار دوزخ، باریکه، تنگه خالی، انتقال، گذار، تحول، عبور، مرحله تغییر