بوز
licenseمعنی کلمه بوز
معنی واژه بوز
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | blow, puff, whiff, breeze, boz | ||
عربی | ضربة، كارثة، مصيبة، مرحلة النفخ، نفخ في آلة معدنية، المتفاخر، باقة أزهار، بذر، تفاخر، لطمة، هجوم، عاصفة، عصف، هب، غادر، صفر، تباهى، لهث، طار مع الريح، احترق، ينفخ | ||
ترکی | bose | ||
فرانسوی | bose | ||
آلمانی | bose | ||
اسپانیایی | bosé | ||
ایتالیایی | bose | ||
مرتبط | دمیدن، وزیدن، ترکیدن، در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن، پف کردن، چپق یا سیگار کشیدن، منفجر شدن، پف دادن، بلوف زدن، دروغ در چیزی گفتن، وزاندن، دروغ گفتن، با صدای پف حرکت دادن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بوز" در زبان فارسی به معنای بوی نامطبوع یا بویی است که از مواد فاسد شده یا ناخوشایند ناشی میشود. برای نوشتن و استفاده از این کلمه، میتوان به چند نکته نگارشی و قواعد فارسی توجه کرد:
با رعایت این نکات میتوانید به شکل صحیح و مؤثر از کلمه "بوز" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | بوز | ||
معادل ابجد | 15 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | bo[w]z | ||
ترکیب | (صفت) [قدیمی] | ||
مختصات | (بَ بُ) (اِ.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بوز | ||
پخش صوت |
پارسي تازي گشته بوزه کلمه "بوز" در زبان فارسی به معنای بوی نامطبوع یا بویی است که از مواد فاسد شده یا ناخوشایند ناشی میشود. برای نوشتن و استفاده از این کلمه، میتوان به چند نکته نگارشی و قواعد فارسی توجه کرد: نحوه نوشتن: کلمه "بوز" با دو "ب" و "ز" به صورت صحیح نوشته میشود. نحوه استفاده: این کلمه معمولاً به عنوان اسم در جملات مورد استفاده قرار میگیرد. مثال: "در این اتاق بوی بوز میآید." قیدها و صفات: بهمنظور توصیف بهتر بوز، میتوان از صفات و قیدهای مختلف استفاده کرد. مثال: "بوی بوز شدید" یا "بوی بوز ناخوشایند". قواعد املایی: هنگام نوشتن به املای صحیح توجه کنید و از نوشتن کلمات مشابه که ممکن است باعث گمراهی شوند، پرهیز کنید. با رعایت این نکات میتوانید به شکل صحیح و مؤثر از کلمه "بوز" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
- 1 اسب تند رو اسب جلد . - 2 مرد
تيز هوش صاحب ادراک مقابل کودن .
blow, puff, whiff, breeze, boz
ضربة، كارثة، مصيبة، مرحلة النفخ، نفخ في آلة معدنية، المتفاخر، باقة أزهار، بذر، تفاخر، لطمة، هجوم، عاصفة، عصف، هب، غادر، صفر، تباهى، لهث، طار مع الريح، احترق، ينفخ
bose
bose
bose
bosé
bose
دمیدن، وزیدن، ترکیدن، در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن، پف کردن، چپق یا سیگار کشیدن، منفجر شدن، پف دادن، بلوف زدن، دروغ در چیزی گفتن، وزاندن، دروغ گفتن، با صدای پف حرکت دادن