بوم
licenseمعنی کلمه بوم
معنی واژه بوم
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بوف، جغد، كنگر، كوف 2- زمين، سرزمين، قلمرو، ناحيه 3- زمينه، متن 4- تابلو 5- جا، ماوا، مقام، مكان 6- سرشت، طبيعت، طينت، فطرت، نهاد | ||
انگلیسی | habitat,region | ||
عربی | اللوحة القماشية | ||
ترکی | tuval | ||
فرانسوی | toile | ||
آلمانی | leinwand | ||
اسپانیایی | lienzo | ||
ایتالیایی | tela | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "بوم" در زبان فارسی میتواند معانی و کاربردهای مختلفی داشته باشد. این کلمه معمولاً در چهار زمینه زیر استفاده میشود:
قواعد نگارشی
اگر سوال خاصی در مورد استفاده یا معنای خاصی از "بوم" دارید، لطفاً بفرمایید تا بیشتر توضیح دهم. | ||
واژه | بوم | ||
معادل ابجد | 48 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | bum | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] (زیستشناسی) | ||
مختصات | ( اِ.) | ||
آواشناسی | bum | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بوم | ||
پخش صوت |
زمين شيار نکرده و غير آبادان و ناکاشته ، کلمه "بوم" در زبان فارسی میتواند معانی و کاربردهای مختلفی داشته باشد. این کلمه معمولاً در چهار زمینه زیر استفاده میشود: بوم (سرزمین): به معنای سرزمین یا سرزمین اصلی، به ویژه در اشاره به فرهنگ و تاریخ یک منطقه. بوم (بافت): در هنر و صنایع دستی به معنی بوم نقاشی یا سطحی که هنرمند بر روی آن کار میکند. بوم (حباب): به معنی نوعی حباب یا لایهای که در طبیعت وجود دارد، مانند بومهای آبی. نوشتن با حرف بزرگ: در ابتدای جمله و در نامهای خاص باید اولین حرف "بوم" با حرف بزرگ نوشته شود: "بوم تاریخی ایران". علامتگذاری: در استفادههای توصیفی ممکن است از علامتگذاری مناسب استفاده شود. به عنوان مثال: "بوم نقاشی، بوم اصلی هنرمند است." ترکیب با سایر کلمات: "بوم" میتواند با دیگر کلمات ترکیب شود؛ مثلاً "بومشناسی" یا "بومگردی"، لذا در این صورت باید به اصول ترکیب واژهها توجه شود. موزوننویسی: در شعر و نثر ادبی، باید به موزوننویسی و جملات صاف توجه داشت. به عنوان مثال: "بوم زندگی، رنگین است." اگر سوال خاصی در مورد استفاده یا معنای خاصی از "بوم" دارید، لطفاً بفرمایید تا بیشتر توضیح دهم.
و بمعني سرزمين و شهر
1- بوف، جغد، كنگر، كوف
2- زمين، سرزمين، قلمرو، ناحيه
3- زمينه، متن
4- تابلو
5- جا، ماوا، مقام، مكان
6- سرشت، طبيعت، طينت، فطرت، نهاد
habitat,region
اللوحة القماشية
tuval
toile
leinwand
lienzo
tela
قواعد نگارشی