بی قرار
license
98
1667
100
معنی کلمه بی قرار
معنی واژه بی قرار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | restless, fidgety, disquiet, agog, hectic, restive, lubricious, variable | ||
مرتبط | بی آرام، مضطرب، ناراحت، بی آرامی، نگران، مشتاق، گیج کننده، دارای تب لازم، سرکش، کله شق، رام نشو، چموش، لیز، نرم، هرزه، گریز پا، پر شهوت، متغیر، بی ثبات، تغییر پذیر، بی وفا، پر از تنوعات | ||
واژه | بی قرار | ||
معادل ابجد | 513 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
مختصات | (قَ) (ص مر.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بی قرار | ||
پخش صوت |
بي هال (هال قرار)
مرا ديوانه پندارند و بي هال -
که ديوانه چو من باشد به هر حال
(ويس و رامين) خسته دل
restless, fidgety, disquiet, agog, hectic, restive, lubricious, variable
بی آرام، مضطرب، ناراحت، بی آرامی، نگران، مشتاق، گیج کننده، دارای تب لازم، سرکش، کله شق، رام نشو، چموش، لیز، نرم، هرزه، گریز پا، پر شهوت، متغیر، بی ثبات، تغییر پذیر، بی وفا، پر از تنوعات