بیرون کردن
licenseمعنی کلمه بیرون کردن
معنی واژه بیرون کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بيرونراندن، دفع كردن 2- اخراج كردن، طرد كردن 3- منفصل از خدمت كردن 4- مستثنا كردن | ||
انگلیسی | drive out, evict, eliminate, cashier, dispossess, fire, force, swap, fire, kick out | ||
عربی | طرد، أبعد، إبتعد عن | ||
مرتبط | خارج کردن، زدودن، حذف کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، از تصرف محروم کردن، دور کردن، رها کردن، خلع ید کردن، بی بهره کردن، افروختن، شلیک کردن، اتش زدن، انگیختن، زبانه کشیدن، مجبور کردن، راندن، درهم شکستن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، عوض کردن، مبادله کردن، جانشین کردن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «بیرون کردن» به صورت فعل مرکب در زبان فارسی استفاده میشود. در ادامه نکات و قواعد مربوط به این کلمه را بررسی میکنیم:
به طور کلی، «بیرون کردن» یک فعل فعال و دارای کاربردهای گوناگون در مکالمات رسمی و غیررسمی فارسی است. | ||
واژه | بیرون کردن | ||
معادل ابجد | 542 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
نوع | مصدر | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بیرون کردن | ||
پخش صوت |
- 1 خارج کردن اخراج کردن . کلمه «بیرون کردن» به صورت فعل مرکب در زبان فارسی استفاده میشود. در ادامه نکات و قواعد مربوط به این کلمه را بررسی میکنیم: معنی: «بیرون کردن» به معنی خارج کردن چیزی یا کسی از یک مکان است. ترکیب: این کلمه از دو قسمت «بیرون» و «کردن» تشکیل شده است. «بیرون» به معنای خارج و «کردن» به معنای انجام عمل است. صرف فعل: این فعل میتواند در زمانهای مختلف صرف شود. به عنوان مثال: وضعیت جملات: این فعل میتواند به عنوان فعل اصلی یا فعل کمکی در جملات مورد استفاده قرار گیرد و معمولاً با مفعول به کار میرود: قواعد نگارشی: به طور کلی، «بیرون کردن» یک فعل فعال و دارای کاربردهای گوناگون در مکالمات رسمی و غیررسمی فارسی است.
- 2 استثنا کردن .
1- بيرونراندن، دفع كردن
2- اخراج كردن، طرد كردن
3- منفصل از خدمت كردن
4- مستثنا كردن
drive out, evict, eliminate, cashier, dispossess, fire, force, swap, fire, kick out
طرد، أبعد، إبتعد عن
خارج کردن، زدودن، حذف کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، از تصرف محروم کردن، دور کردن، رها کردن، خلع ید کردن، بی بهره کردن، افروختن، شلیک کردن، اتش زدن، انگیختن، زبانه کشیدن، مجبور کردن، راندن، درهم شکستن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، عوض کردن، مبادله کردن، جانشین کردن