بیرون کردن
license
98
1667
100
معنی کلمه بیرون کردن
معنی واژه بیرون کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بيرونراندن، دفع كردن 2- اخراج كردن، طرد كردن 3- منفصل از خدمت كردن 4- مستثنا كردن | ||
انگلیسی | drive out, evict, eliminate, cashier, dispossess, fire, force, swap, fire, kick out | ||
عربی | طرد، أبعد، إبتعد عن | ||
مرتبط | خارج کردن، زدودن، حذف کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، از تصرف محروم کردن، دور کردن، رها کردن، خلع ید کردن، بی بهره کردن، افروختن، شلیک کردن، اتش زدن، انگیختن، زبانه کشیدن، مجبور کردن، راندن، درهم شکستن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، عوض کردن، مبادله کردن، جانشین کردن | ||
واژه | بیرون کردن | ||
معادل ابجد | 542 | ||
تعداد حروف | 9 | ||
نوع | مصدر | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بیرون کردن | ||
پخش صوت |
- 1 خارج کردن اخراج کردن .
- 2 استثنا کردن .
1- بيرونراندن، دفع كردن
2- اخراج كردن، طرد كردن
3- منفصل از خدمت كردن
4- مستثنا كردن
drive out, evict, eliminate, cashier, dispossess, fire, force, swap, fire, kick out
طرد، أبعد، إبتعد عن
خارج کردن، زدودن، حذف کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، از تصرف محروم کردن، دور کردن، رها کردن، خلع ید کردن، بی بهره کردن، افروختن، شلیک کردن، اتش زدن، انگیختن، زبانه کشیدن، مجبور کردن، راندن، درهم شکستن، قفل را شکستن، بزور باز کردن، عوض کردن، مبادله کردن، جانشین کردن