بیکار
licenseمعنی کلمه بیکار
معنی واژه بیکار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | بيپيشه، بيحرفه، بيشغل، بيكاره، غيرشاغل، ول، ولگرد، ولو ، عاطل، لاابالي، معطل ، كممشغله | ||
متضاد | شاغل پرمشغله | ||
انگلیسی | unemployed, idle, workless, briefless, vacant | ||
عربی | غير موظف | ||
ترکی | İşsiz | ||
فرانسوی | sans emploi | ||
آلمانی | arbeitslos | ||
اسپانیایی | desempleados | ||
ایتالیایی | disoccupato | ||
مرتبط | بی کار، بی مصرف، بکار بیفتاده، تنبل، بیهوده، عاطل، بی اساس، سست، بدون عمل، بی حرفه، بی موکل، بی مراجعه، خالی، بی متصدی، بلاتصدی، اشغال نشده | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «بیکار» به معنای عدم اشتغال یا عدم فعالیت در کاری از جمله اصطلاحات رایج در زبان فارسی است. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن در جملات فارسی، میتوان به نکات زیر توجه کرد:
این نکات میتواند به شما کمک کند تا از کلمه «بیکار» به درستی در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | بیکار | ||
معادل ابجد | 233 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | bikār | ||
نوع | صفت | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) | ||
آواشناسی | bikAr | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی بیکار | ||
پخش صوت |
- 1 کسي که کاري ندارد بيشغل کلمه «بیکار» به معنای عدم اشتغال یا عدم فعالیت در کاری از جمله اصطلاحات رایج در زبان فارسی است. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن در جملات فارسی، میتوان به نکات زیر توجه کرد: نقش کلمه: بیکار میتواند به عنوان صفت به کار رود؛ مثلاً: «او بیکار است.» همچنین میتواند به عنوان اسم نیز استفاده شود؛ مثلاً: «بیکاران باید حمایت شوند.» استفاده در جملات: در جملات میتوان از «بیکار» هم در شکل مثبت و هم در شکل منفی استفاده کرد: ترکیبها: کلمه «بیکار» میتواند با کلمات دیگر ترکیب شود تا معانی جدیدی بیان کند، مثلاً: نگارش صحیح: در نوشتار فارسی، به یاد داشته باشید که به صورت جدا نوشته میشود و نیازی به آوردن هاء در انتهای آن نیست. این نکات میتواند به شما کمک کند تا از کلمه «بیکار» به درستی در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
بي پيشه . - 2 آنکه منصب و مقامي ندارد .
بيپيشه، بيحرفه، بيشغل، بيكاره، غيرشاغل، ول، ولگرد، ولو ، عاطل، لاابالي، معطل ، كممشغله
شاغل پرمشغله
unemployed, idle, workless, briefless, vacant
غير موظف
İşsiz
sans emploi
arbeitslos
desempleados
disoccupato
بی کار، بی مصرف، بکار بیفتاده، تنبل، بیهوده، عاطل، بی اساس، سست، بدون عمل، بی حرفه، بی موکل، بی مراجعه، خالی، بی متصدی، بلاتصدی، اشغال نشده