پاش
licenseمعنی کلمه پاش
معنی واژه پاش
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | foot, leg, paw, bottom, ground, end, ped, foundation, chance, accident, happening, part, partner, peg, playmate, pod, power, strength, account, support, spray | ||
عربی | قدم، سفح، أسفل، تفعيلة، قعر، كعب، سير، خطو، شىء كالقدم، قدم الجورب، رواسب، القدم قياس للطول، رقص، مشى، إجتاز سيرا، سار الى الامام | ||
ترکی | sıçrama | ||
فرانسوی | éclaboussure | ||
آلمانی | spritzen | ||
اسپانیایی | chapoteo | ||
ایتالیایی | spruzzo | ||
مرتبط | پا، فوت، قدم، دامنه، پاچه، هجای شعری، ساق پا، ساق، پایه، ران، مرحله، پنجه، دست، چنگال، چنگ، پایین، زیر، ته، کف، کشتی، زمین، خاک، زمینه، میدان، اساس، پایان، ختم، انتها، خاتمه، آخر، منظور، زنبیل، سبد، بنیاد، شالوده، بنیان، پی، شانس، فرصت، بخت، تصادف، مجال، حادثه، سانحه، اتفاق، واقعه ناگوار، روی داد، پیش امد، بخش، پاره، قطعه، جزء، عضو، نقطه، شریک، همسر، یار، سهیم، انباز، میخ، میخ چوبی، چنگک، درجه، دندانه، همبازی، مرد، غلاف، نیام، پوسته محافظ، پوست برونی، قوزه پنبه، قدرت، برق، توان، نیرو، اقتدار، حکومت، استحکام، قوت، توانایی، دوام، زور، حساب، گزارش، شرح، صورت حساب، خبر، حکایت، پشتیبانی، کمک، تکیه، تقویت، تکیه گاه، طرفداری | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «پاش» در زبان فارسی بسته به متن و سیاق استفاده، معانی و کاربردهای مختلفی دارد. بهطور کلی، به چند نکته در مورد قواعد نگارشی و مصداقهای این کلمه اشاره میکنم:
با توجه به این نکات، سعی کنید هنگام نوشتن و استفاده از کلمه «پاش»، به سیاق جمله و معنای مورد نظر توجه کافی داشته باشید. | ||
واژه | پاش | ||
معادل ابجد | 303 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | pāš | ||
نقش دستوری | بن حال | ||
ترکیب | (بن مضارعِ پاشیدن) | ||
مختصات | (اِمص .) | ||
آواشناسی | pAS | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی پاش | ||
پخش صوت |
-1 (اسم) پاشيدن برافشاندن . -2 امراز کلمه «پاش» در زبان فارسی بسته به متن و سیاق استفاده، معانی و کاربردهای مختلفی دارد. بهطور کلی، به چند نکته در مورد قواعد نگارشی و مصداقهای این کلمه اشاره میکنم: کاربرد در جملات: کلمه «پاش» معمولاً به معنای پا یا پاشنه به کار میرود و در جملات مختلف میتواند به عنوان اسم یا فعل (در صورت ترکیب با دیگر کلمات) استفاده شود. برای مثال: نکات نگارشی: استفاده در اصطلاحات: «پاش» در برخی اصطلاحات نیز به کار میرود، مثلاً: با توجه به این نکات، سعی کنید هنگام نوشتن و استفاده از کلمه «پاش»، به سیاق جمله و معنای مورد نظر توجه کافی داشته باشید.
(پاشيدن) -3 در کلمات مرکب مانند گهرپاش .
نمک پاش عطر پاش آب پاش گلاب پاش
زر پاش مخفف پاشنده است . -4 پريشان
افشان .
foot, leg, paw, bottom, ground, end, ped, foundation, chance, accident, happening, part, partner, peg, playmate, pod, power, strength, account, support, spray
قدم، سفح، أسفل، تفعيلة، قعر، كعب، سير، خطو، شىء كالقدم، قدم الجورب، رواسب، القدم قياس للطول، رقص، مشى، إجتاز سيرا، سار الى الامام
sıçrama
éclaboussure
spritzen
chapoteo
spruzzo
پا، فوت، قدم، دامنه، پاچه، هجای شعری، ساق پا، ساق، پایه، ران، مرحله، پنجه، دست، چنگال، چنگ، پایین، زیر، ته، کف، کشتی، زمین، خاک، زمینه، میدان، اساس، پایان، ختم، انتها، خاتمه، آخر، منظور، زنبیل، سبد، بنیاد، شالوده، بنیان، پی، شانس، فرصت، بخت، تصادف، مجال، حادثه، سانحه، اتفاق، واقعه ناگوار، روی داد، پیش امد، بخش، پاره، قطعه، جزء، عضو، نقطه، شریک، همسر، یار، سهیم، انباز، میخ، میخ چوبی، چنگک، درجه، دندانه، همبازی، مرد، غلاف، نیام، پوسته محافظ، پوست برونی، قوزه پنبه، قدرت، برق، توان، نیرو، اقتدار، حکومت، استحکام، قوت، توانایی، دوام، زور، حساب، گزارش، شرح، صورت حساب، خبر، حکایت، پشتیبانی، کمک، تکیه، تقویت، تکیه گاه، طرفداری