پرمان
licenseمعنی کلمه پرمان
معنی واژه پرمان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | full,loaded,laden,fraught,rife,populous,flown,ample,rounded,top-full | ||
عربی | كامل، مليء، حافل، شامل، زاخر، مزدحم، مطلق، متخم، منتفخ، شقيق، جمهوري، غني ب، أشبع، أصبح بدرا، مشى بالسرعة القصوى، ضربه في وجهة، من أصل معروف، بدر، ممتلئ | ||
ترکی | kalıcı | ||
فرانسوی | permanent | ||
آلمانی | dauerhaft | ||
اسپانیایی | permanente | ||
ایتالیایی | permanente | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) واژه "پرمان" به طور مشخص در زبان فارسی استفاده چندانی ندارد و ممکن است در برخی از متون به صورت خاص به کار رود. اگر بخواهید درباره این کلمه نکاتی را مرور کنیم، میتوانیم به چند نکته توجه کنیم:
اگر اطلاعات بیشتری در مورد مورد استفاده یا معنی دقیق "پرمان" دارید، میتوانم راهنمایی دقیقتری ارائه دهم. | ||
واژه | پرمان | ||
معادل ابجد | 293 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | parmān | ||
نوع | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [قدیمی] | ||
مختصات | (پَ) (اِ.) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی پرمان | ||
پخش صوت |
فرمان امر : (و خزانه بقلعه ء واژه "پرمان" به طور مشخص در زبان فارسی استفاده چندانی ندارد و ممکن است در برخی از متون به صورت خاص به کار رود. اگر بخواهید درباره این کلمه نکاتی را مرور کنیم، میتوانیم به چند نکته توجه کنیم: نوشتهشدن: "پرمان" به صورت ترکیبی از "پر" و "مان" نوشته میشود که ممکن است به معنی فراوانی و یا وجود چیزی باشد. دقت کنید که در نوشتن این کلمه از قواعد املا، نظیر فاصلهگذاری و استفاده از حروف بزرگ و کوچک پیروی کنید. قواعد دستوری: اگر "پرمان" اسم خاص باشد، باید توجه کنید که در جملات به عنوان اسم (موصوف، فاعل یا مفعول) به کار برود. همچنین اگر صفت یا فعل باشد، باید با سایر اجزاء جمله هماهنگی داشته باشد. نقش واژه: بسته به زمینهای که "پرمان" در آن به کار میرود، ممکن است نقشهای متفاوتی در جمله داشته باشد. اگر اطلاعات بیشتری در مورد مورد استفاده یا معنی دقیق "پرمان" دارید، میتوانم راهنمایی دقیقتری ارائه دهم.
شادياخ نهاده بود بحکم پرمان امير مسعود.)
(بيهقي)
full,loaded,laden,fraught,rife,populous,flown,ample,rounded,top-full
كامل، مليء، حافل، شامل، زاخر، مزدحم، مطلق، متخم، منتفخ، شقيق، جمهوري، غني ب، أشبع، أصبح بدرا، مشى بالسرعة القصوى، ضربه في وجهة، من أصل معروف، بدر، ممتلئ
kalıcı
permanent
dauerhaft
permanente
permanente