پریشان
licenseمعنی کلمه پریشان
معنی واژه پریشان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | آشفته، بيآرام، بيقرار، پراكنده، پراكندهخاطر، پريشانحال، تنگدست، درهم، دلواپس، ژوليده، سراسيمه، شوريده، متاثر، متشتت، متفرق، مختل، مشوش، مضطر، مضطرب، مغشوش، منگ، ناآرام، نابسامان، نامنظم، نگران | ||
متضاد | آرام، آسوده | ||
انگلیسی | distracted,distressed,disturbed,disheveled,distressful,disconsolate,heartsick,deuced,faraway,dishevelled | ||
عربی | مشوش | ||
ترکی | kafası karışmış | ||
فرانسوی | confus | ||
آلمانی | verwirrt | ||
اسپانیایی | confundido | ||
ایتالیایی | confuso | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "پریشان" در زبان فارسی به معنی آشفته، ناآرام و بینظم است و کاربردهای مختلفی دارد. در نگارش و استفاده از این کلمه، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
اگر سوال خاصتری در مورد استفاده یا نگارش کلمه "پریشان" دارید، خوشحال میشوم کمک کنم. | ||
واژه | پریشان | ||
معادل ابجد | 563 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | parišān | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) ‹پریشن، پریش› | ||
مختصات | (پَ) (ص فا.) | ||
آواشناسی | pariSAn | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی پریشان | ||
پخش صوت |
پراکنده ، متشتت، متخلخل، پريش، فکر پريشان کلمه "پریشان" در زبان فارسی به معنی آشفته، ناآرام و بینظم است و کاربردهای مختلفی دارد. در نگارش و استفاده از این کلمه، نکات زیر را در نظر داشته باشید: معنی و مفهوم: "پریشان" میتواند در زمینههای عاطفی، احساسی و وضعیتی اشاره به شرایط نامناسب یا ناآرام داشته باشد. مثلاً در جملاتی مثل "حالت پریشان او نشاندهندهی نگرانیاش بود." قافیه و شعر: در ادبیات و شعر، "پریشان" میتواند به عنوان قافیه و کلمهای با بار معنایی غنی مورد استفاده قرار گیرد. شاعران اغلب از این کلمه برای توصیف حالات روحی یا عاطفی شخصیتهای شعری استفاده میکنند. قواعد نگارشی: تطابق صفات و اسمها: اگر این کلمه به عنوان صفت استفاده شود، باید به جنس و شمار اسمهایی که توصیف میکند دقت شود. مثلاً: "دل پریشان" (مؤنث) یا "چهرههای پریشان" (جمع). اگر سوال خاصتری در مورد استفاده یا نگارش کلمه "پریشان" دارید، خوشحال میشوم کمک کنم.
آشفته، بيآرام، بيقرار، پراكنده، پراكندهخاطر، پريشانحال، تنگدست، درهم، دلواپس، ژوليده، سراسيمه، شوريده، متاثر، متشتت، متفرق، مختل، مشوش، مضطر، مضطرب، مغشوش، منگ، ناآرام، نابسامان، نامنظم، نگران
آرام، آسوده
distracted,distressed,disturbed,disheveled,distressful,disconsolate,heartsick,deuced,faraway,dishevelled
مشوش
kafası karışmış
confus
verwirrt
confundido
confuso