پلکان
licenseمعنی کلمه پلکان
معنی واژه پلکان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | ladder, stairway, step, ramp, stile, ghat, ghaut, pitch, stairs | ||
عربی | سلم، نسل في جورب، عقدة خيط، سُلُّم | ||
ترکی | merdiven | ||
فرانسوی | l'escalier | ||
آلمانی | die treppe | ||
اسپانیایی | la escalera | ||
ایتالیایی | la scala | ||
مرتبط | نردبان، راهرو پله، مرحله، گام، قدم، پله، رکاب، سطح شیب دار، سکوب سراشیب، پلهء سراشیب، پیچ، دست انداز، سنگچین، چوب عمودی چهارچوب درب، گردنه، سلسله کوه، قیر، استقرار، اوج، پرتاب | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "پلکان" در زبان فارسی به معنای نردبان یا راهپلهای است که برای بالا و پائین رفتن استفاده میشود. در ادامه به بررسی قواعد نگارشی و بعضی نکات مربوط به این کلمه میپردازم: 1. املا:
2. استفاده در جملات:
3. جمع و مفرد:
4. انحای مختلف:
5. حروف اضافه:
6. قواعد مربوط به نوبتدهی و ترتیب:
نتیجهگیری:به طور کلی، کلمه "پلکان" در زبان فارسی از نظر نگارشی و دستوری به وضوح قابل استفاده است و رعایت قواعد املا، جمع، و ترکیبهای مرتبط با آن میتواند به بهبود مهارتهای نگارشی شما کمک کند. | ||
واژه | پلکان | ||
معادل ابجد | 103 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | pellekān | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: parrk، جمعِ پله] ‹پلگان› | ||
مختصات | (پِ لِّ) ( اِ.) | ||
آواشناسی | pellekAn | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی پلکان | ||
پخش صوت |
ج پله ،راهروپله پله ميان طبقات بالا وپائين عمارت کلمه "پلکان" در زبان فارسی به معنای نردبان یا راهپلهای است که برای بالا و پائین رفتن استفاده میشود. در ادامه به بررسی قواعد نگارشی و بعضی نکات مربوط به این کلمه میپردازم: به طور کلی، کلمه "پلکان" در زبان فارسی از نظر نگارشی و دستوری به وضوح قابل استفاده است و رعایت قواعد املا، جمع، و ترکیبهای مرتبط با آن میتواند به بهبود مهارتهای نگارشی شما کمک کند.
ladder, stairway, step, ramp, stile, ghat, ghaut, pitch, stairs
سلم، نسل في جورب، عقدة خيط، سُلُّم
merdiven
l'escalier
die treppe
la escalera
la scala
نردبان، راهرو پله، مرحله، گام، قدم، پله، رکاب، سطح شیب دار، سکوب سراشیب، پلهء سراشیب، پیچ، دست انداز، سنگچین، چوب عمودی چهارچوب درب، گردنه، سلسله کوه، قیر، استقرار، اوج، پرتاب1. املا:
2. استفاده در جملات:
3. جمع و مفرد:
4. انحای مختلف:
5. حروف اضافه:
6. قواعد مربوط به نوبتدهی و ترتیب:
نتیجهگیری: