آوای
licenseمعنی کلمه آوای
معنی واژه آوای
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | sound, voice, phone, phoneme | ||
عربی | صوت، رنين، مسبار، مرمى السمع، ضجة، مادة صوتية مسجلة، مضيق، إستطلاع الرأي العام، المثانة الهوائية، مسبار طبي، لسان بحري داخل في البر، قرع، سبر، بدا، تردد، أمر، سبر غور، سمع، رن، قاس الأعماق، أعلن، نادى على، فحص الصدر بالسمع، فحص، إستطلع الآراء، بوق، عبر عن آرائه بحرية، سليم، معافى، متين، عميق، مجس، تام، موثوق، في صحة جيدة، راسخ، دقيق، مضبوط، عاقل، ماهر، في حالة جيدة، نوما عميقا، على نحو عميق، يبدو | ||
مرتبط | صدا، صوت، درست، اوا، بانگ، واک، تلفن، واج، صدای ساده، واگ، حرف صوتی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «آوای» در زبان فارسی به معنای صدا یا موسیقی است و در متون ادبی و غیر ادبی به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی دربارهی این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه «آوای» به درستی و بهطور مؤثر در نوشتههای خود استفاده کنید. | ||
واژه | آوای | ||
معادل ابجد | 18 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی آوای | ||
پخش صوت |
آواه خ آوه خ آوخ خ کلمه «آوای» در زبان فارسی به معنای صدا یا موسیقی است و در متون ادبی و غیر ادبی به کار میرود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی دربارهی این کلمه اشاره میکنم: نحوه نوشتار: کلمه «آوای» همیشه باید به صورت صحیح و بدون اشتباه نوشته شود. توجه به وجود «آ» و «ی» در انتهای آن مهم است. تلفظ: تلفظ صحیح این کلمه به صورت «آوای» است و باید به این نکته دقت شود که «ا» در آن به صورت بلند ادا شود. مفاهیم مرتبط: کلمه «آوای» میتواند در ترکیبات و عبارات مختلفی به کار برود، مانند «آوای طبیعت»، «آوای دل»، و غیره. قید و صفت: این کلمه میتواند به عنوان اسم به کار رود و همچنین در توصیف سایر اسمای مربوط به صدا و موسیقی. مثال در جملات: بهتر است کلمه را در جملات به کار ببرید تا مفهوم آن روشنتر شود؛ مثلاً: «آوای خوش پرندگان در صبح بهاری سرزنده است.» با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه «آوای» به درستی و بهطور مؤثر در نوشتههای خود استفاده کنید.
sound, voice, phone, phoneme
صوت، رنين، مسبار، مرمى السمع، ضجة، مادة صوتية مسجلة، مضيق، إستطلاع الرأي العام، المثانة الهوائية، مسبار طبي، لسان بحري داخل في البر، قرع، سبر، بدا، تردد، أمر، سبر غور، سمع، رن، قاس الأعماق، أعلن، نادى على، فحص الصدر بالسمع، فحص، إستطلع الآراء، بوق، عبر عن آرائه بحرية، سليم، معافى، متين، عميق، مجس، تام، موثوق، في صحة جيدة، راسخ، دقيق، مضبوط، عاقل، ماهر، في حالة جيدة، نوما عميقا، على نحو عميق، يبدو
صدا، صوت، درست، اوا، بانگ، واک، تلفن، واج، صدای ساده، واگ، حرف صوتی