آویزنده
licenseمعنی کلمه آویزنده
معنی واژه آویزنده
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | hang out, hang, dangle, append, loll, slouch, hanging | ||
عربی | أعدم، نشر، عرض، يتسكع | ||
ترکی | asılı | ||
فرانسوی | suspendu | ||
آلمانی | hängend | ||
اسپانیایی | colgante | ||
ایتالیایی | sospeso | ||
مرتبط | اویختن، سماجت ورزیدن، مسکن کردن، والمیدن، چسبیدن به، اویزان کردن، طناب انداختن، بدار اویختن، متکی شدن بر، اویزان بودن، افزودن، پیوست کردن، الحاق کردن، لم دادن، لمیدن، بیرون افتادن، دولا دولا راه رفتن، خمیده بودن، اویخته بودن، پوست انداختن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) در زبان فارسی، کلمه "آویزنده" به معنای "آنچه که در بالا آویزان است" یا "چیزی که برای آویز کردن طراحی شده" استفاده میشود. این کلمه از ترکیب "آویز" و پسوند "-نده" ساخته شده است. در زیر، به برخی از نکات نگارشی و قواعد مربوط به استفاده از این کلمه اشاره میکنیم:
مثال:
توجه به این نکات میتواند به بهبود کیفیت نگارش شما کمک کند. | ||
واژه | آویزنده | ||
معادل ابجد | 83 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
تلفظ | 'āvizande | ||
ترکیب | (صفت) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی آویزنده | ||
پخش صوت |
آنکه آويزد در زبان فارسی، کلمه "آویزنده" به معنای "آنچه که در بالا آویزان است" یا "چیزی که برای آویز کردن طراحی شده" استفاده میشود. این کلمه از ترکیب "آویز" و پسوند "-نده" ساخته شده است. در زیر، به برخی از نکات نگارشی و قواعد مربوط به استفاده از این کلمه اشاره میکنیم: استفاده صحیح از کلمه: "آویزنده" به عنوان اسم یا صفت به کار میرود و در جملات باید به درستی با دیگر اجزای جمله هماهنگ شود. تطابق میان جمع و مفرد: در صورت استفاده از "آویزنده" به عنوان اسم، باید به تفاوت بین مفرد و جمع توجه کرد. برای جمع این کلمه میتوان از "آویزندگان" استفاده کرد. توجه به نوع جمله: زمانی که "آویزنده" در جملهای به کار میرود، باید به ساختار جملات توصیفی توجه کرد تا مفهوم مدنظر به درستی منتقل شود. استفاده از نشانههای نگارشی: در صورتی که "آویزنده" به عنوان بخشی از جمله یا عبارت بزرگتر به کار میرود، نشانههای نگارشی باید به درستی استفاده شوند. مثلاً اگر بخواهیم آن را در یک جمله بنویسیم، باید نقطهگذاری مناسب رعایت شود. مثال: توجه به این نکات میتواند به بهبود کیفیت نگارش شما کمک کند.
hang out, hang, dangle, append, loll, slouch, hanging
أعدم، نشر، عرض، يتسكع
asılı
suspendu
hängend
colgante
sospeso
اویختن، سماجت ورزیدن، مسکن کردن، والمیدن، چسبیدن به، اویزان کردن، طناب انداختن، بدار اویختن، متکی شدن بر، اویزان بودن، افزودن، پیوست کردن، الحاق کردن، لم دادن، لمیدن، بیرون افتادن، دولا دولا راه رفتن، خمیده بودن، اویخته بودن، پوست انداختن