پیوسته
licenseمعنی کلمه پیوسته
معنی واژه پیوسته
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | دايماً، دمادم، عليالاتصال، عليالدوام، لاينقطع، متصل، متوالي، مدام، مداوم، مستدام، مستمر، ملحق، منسجم، هموار، همواره هميشه | ||
متضاد | ابداً، هرگز، هيچگاه، هيچوقت گسسته | ||
انگلیسی | continuous, attached, joined, contiguous, connected, continual, legato, uninterrupted, ceaseless, incessant, allied, coalescent, syndetic, united, eternal, married, proximate, vicinal, forever, forevermore | ||
عربی | متواصل، تواصلية، مستمر | ||
ترکی | sürekli | ||
فرانسوی | continu | ||
آلمانی | kontinuierlich | ||
اسپانیایی | continuo | ||
ایتالیایی | continuo | ||
مرتبط | متوالی، ماندگار، وابسته، دلبسته، مربوط، متعلق، ملازم، همجوار، مجاور، نزدیک، مربوط بهم، مرتبط، بسته، منتسب، دائمی، همیشگی، پی در پی، لاینقطع، بی وقفه، مسلسل، بی پایان، متحد، منسوب، بهم امیخته، هم چسب، اتصالی، متصل شده، بسط داده شده، ربطی، ابدی، جاودان، ازلی، جاوید، متاهل، شوهردار، عروسی کرده، تقریبی، بیفاصله، در همسایگی، اهل محل، همسایه، برای همیشه، تا ابد، تا ابدالاباد، جاویدان، پیوستن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «پیوسته» در زبان فارسی معانی و استفادههای مختلفی دارد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه «پیوسته» به درستی در نوشتههای خود استفاده کنید. | ||
واژه | پیوسته | ||
معادل ابجد | 483 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | peyvaste | ||
نوع | اسم | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت مفعولی) | ||
مختصات | (پِ وَ تَ یا تِ ) | ||
آواشناسی | peyvaste | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی پیوسته | ||
پخش صوت |
-1 متصل بهم بسته بلافصل کلمه «پیوسته» در زبان فارسی معانی و استفادههای مختلفی دارد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: استفاده در معنی پیوستگی: کلمه «پیوسته» معمولاً به معنای «مداوم» یا «همواره» به کار میرود. برای مثال: "او پیوسته در حال مطالعه است." استفاده در ترکیبها: این کلمه میتواند در ترکیبهای مختلف نیز به کار رود، مانند «پیوستهروی» (به معنای کسی که همیشه در حال حرکت است) یا «پیوستهکار» (کسی که به صورت مداوم و بدون توقف کار میکند). نکات نگارشی: نکات مرتبط با صرف و نحو: این کلمه به خودی خود تبدیلی ندارد، اما میتواند با دیگر کلمات ترکیب شود و معانی مختلفی ایجاد کند. با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه «پیوسته» به درستی در نوشتههای خود استفاده کنید.
ملحق لاحق مقابل گسسته گسيخته
جنيانجکث قصبه ء تغزغزست ... و مستقر
ملک است و بحدود چين پيوسته است .
توضيح فرهنگستان اين کلمه را بمعني متصل
برگزيده . -2 دايم هميشه مدام
همواره لاينقطع : کسي است که پيوسته با
تو بود.
از جان عشق و دولت رندان پاکباز
پيوسته صدر مصطبه ها بود مسکنم .
(حافظ)
-3 (صفت اسم) خويش خويشاوند نزديک
قريب . جمع : پيوستگان : کس فرستاد و
عبدالملک و حبيب و مروان برادران يزيد
بن مهلب بودند همه بياوردند و بند
کردندو آن کسان نيز که پيوسته ء او بودند.
ز پيوستگانم هزار و دويست
کز ايشان کسيرابمن راز نيست .
(شا. لغ.)
-4 مقرب نديم . جمع : پيوستگان :
قصد اين خاندان کرد و بر تخت محمود و
مسعود و مودود بنشست چون شد و سرهنگ
طغرل کش باو و پيوستگان او چه کرد.
-5 منظم برشته کشيده (جواهر ...) :
او هنر دارد بايسته چو بايسته روان
او سخن راند پيوسته چو پيوسته درر.
(فرخي)
-6 برشته ء نظم کشيده منظوم .
-7 يک لخت يک پارچه آنچه از اجزاي وي
بهم متصل باشد :
نبيني ابر پيوسته بر آيد
چو باران زو ببارد بر گشايد.
(ويس و رامين)
-8 پيوند خورده پيوند شده :
گهرشان بپيوند با يکدگر
که پيوسته نيکوتر آيد ببر.
(گرشا. لغ.)
-9 (پيشاهنگي) فرهنگستان اين کلمه رابمعني
اعضاي دايم پيشاهنگي پذيرفته . جمع :
پيوستگان . يا پيوسته ء خون. خويش نسبي
کسي که از تخمه و نژاد شخص باشد :
چو پيوسته ء خون نباشد کسي
نبايد برو بودن ايمن بسي .
(شا. لغ.)
دايماً، دمادم، عليالاتصال، عليالدوام، لاينقطع، متصل، متوالي، مدام، مداوم، مستدام، مستمر، ملحق، منسجم، هموار، همواره هميشه
ابداً، هرگز، هيچگاه، هيچوقت گسسته
continuous, attached, joined, contiguous, connected, continual, legato, uninterrupted, ceaseless, incessant, allied, coalescent, syndetic, united, eternal, married, proximate, vicinal, forever, forevermore
متواصل، تواصلية، مستمر
sürekli
continu
kontinuierlich
continuo
continuo
متوالی، ماندگار، وابسته، دلبسته، مربوط، متعلق، ملازم، همجوار، مجاور، نزدیک، مربوط بهم، مرتبط، بسته، منتسب، دائمی، همیشگی، پی در پی، لاینقطع، بی وقفه، مسلسل، بی پایان، متحد، منسوب، بهم امیخته، هم چسب، اتصالی، متصل شده، بسط داده شده، ربطی، ابدی، جاودان، ازلی، جاوید، متاهل، شوهردار، عروسی کرده، تقریبی، بیفاصله، در همسایگی، اهل محل، همسایه، برای همیشه، تا ابد، تا ابدالاباد، جاویدان، پیوستن