جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: -1 متصل بهم بسته بلافصل ملحق لاحق مقابل گسسته گسيخته جنيانجکث قصبه ء تغزغزست ... و مستقر ملک است و بحدود چين پيوسته است . توضيح فرهنگستان اين کلمه را بمعني متصل برگزيده . -2 دايم هميشه مدام همواره لاينقطع : کسي است که پيوسته با تو بود. از جان عشق و دولت رندان پاکباز پيوسته صدر مصطبه ها بود مسکنم . (حافظ) -3 (صفت اسم) خويش خويشاوند نزديک قريب . جمع : پيوستگان : کس فرستاد و عبدالملک و حبيب و مروان برادران يزيد بن مهلب بودند همه بياوردند و بند کردندو آن کسان نيز که پيوسته ء او بودند. ز پيوستگانم هزار و دويست کز ايشان کسيرابمن راز نيست . (شا. لغ.) -4 مقرب نديم . جمع : پيوستگان : قصد اين خاندان کرد و بر تخت محمود و مسعود و مودود بنشست چون شد و سرهنگ طغرل کش باو و پيوستگان او چه کرد. -5 منظم برشته کشيده (جواهر ...) : او هنر دارد بايسته چو بايسته روان او سخن راند پيوسته چو پيوسته درر. (فرخي) -6 برشته ء نظم کشيده منظوم . -7 يک لخت يک پارچه آنچه از اجزاي وي بهم متصل باشد : نبيني ابر پيوسته بر آيد چو باران زو ببارد بر گشايد. (ويس و رامين) -8 پيوند خورده پيوند شده : گهرشان بپيوند با يکدگر که پيوسته نيکوتر آيد ببر. (گرشا. لغ.) -9 (پيشاهنگي) فرهنگستان اين کلمه رابمعني اعضاي دايم پيشاهنگي پذيرفته . جمع : پيوستگان . يا پيوسته ء خون. خويش نسبي کسي که از تخمه و نژاد شخص باشد : چو پيوسته ء خون نباشد کسي نبايد برو بودن ايمن بسي . (شا. لغ.) دايماً، دمادم، عليالاتصال، عليالدوام، لاينقطع، متصل، متوالي، مدام، مداوم، مستدام، مستمر، ملحق، منسجم، هموار، همواره هميشه
ابداً، هرگز، هيچگاه، هيچوقت گسسته continuous, attached, joined, contiguous, connected, continual, legato, uninterrupted, ceaseless, incessant, allied, coalescent, syndetic, united, eternal, married, proximate, vicinal, forever, forevermore متواصل، تواصلية، مستمر sürekli continu kontinuierlich continuo continuo متوالی، ماندگار، وابسته، دلبسته، مربوط، متعلق، ملازم، همجوار، مجاور، نزدیک، مربوط بهم، مرتبط، بسته، منتسب، دائمی، همیشگی، پی در پی، لاینقطع، بی وقفه، مسلسل، بی پایان، متحد، منسوب، بهم امیخته، هم چسب، اتصالی، متصل شده، بسط داده شده، ربطی، ابدی، جاودان، ازلی، جاوید، متاهل، شوهردار، عروسی کرده، تقریبی، بیفاصله، در همسایگی، اهل محل، همسایه، برای همیشه، تا ابد، تا ابدالاباد، جاویدان، پیوستن
کلمه «پیوسته» در زبان فارسی معانی و استفادههای مختلفی دارد. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
استفاده در معنی پیوستگی: کلمه «پیوسته» معمولاً به معنای «مداوم» یا «همواره» به کار میرود. برای مثال: "او پیوسته در حال مطالعه است."
استفاده در ترکیبها: این کلمه میتواند در ترکیبهای مختلف نیز به کار رود، مانند «پیوستهروی» (به معنای کسی که همیشه در حال حرکت است) یا «پیوستهکار» (کسی که به صورت مداوم و بدون توقف کار میکند).
نکات نگارشی:
جدا یا متصل نوشتن: کلمه «پیوسته» به صورت جدا نوشته میشود و نیازی به نوشتن آن به صورت متصل نیست.
امتداد جمله: معمولاً این کلمه در جملات به عنوان قید به کار میرود و باید توجه شود که جملات به درستی ساختار پیدا کنند.
نکات مرتبط با صرف و نحو: این کلمه به خودی خود تبدیلی ندارد، اما میتواند با دیگر کلمات ترکیب شود و معانی مختلفی ایجاد کند.
استفاده در متنهای رسمی و غیررسمی: این کلمه مناسب استفاده در هر دو نوع متن است، چه ادبی و چه علمی یا رسمی.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه «پیوسته» به درستی در نوشتههای خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "پیوسته" در جملات آورده شده است:
او پیوسته در تلاش است تا به اهدافش دست پیدا کند.
روابط دوستانه باید پیوسته تقویت شوند تا پایدار بمانند.
برای رسیدن به موفقیت، باید پیوسته یاد بگیرید و رشد کنید.
کتابهای او به طور پیوسته در فهرست پرفروشترینها قرار دارد.
نگرانیهای مالی او پیوسته بر روی روحیهاش تأثیر میگذارد.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، بفرمایید!
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مرتبط: متوالی، ماندگار، وابسته، دلبسته، مربوط، متعلق، ملازم، همجوار، مجاور، نزدیک، مربوط بهم، مرتبط، بسته، منتسب، دائمی، همیشگی، پی در پی، لاینقطع، بی وقفه، مسلسل، بی پایان، متحد، منسوب، بهم امیخته، هم چسب، اتصالی، متصل شده، بسط داده شده، ربطی، ابدی، جاودان، ازلی، جاوید، متاهل، شوهردار، عروسی کرده، تقریبی، بیفاصله، در همسایگی، اهل محل، همسایه، برای همیشه، تا ابد، تا ابدالاباد، جاویدان، پیوستن