تار
licenseمعنی کلمه تار
معنی واژه تار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اسم، تاريك، تيره، ظلماني، مظلم، خفه، كدر، گرفته ، سياه، مشكي، غبارگرفته ، ساز ، سيم ، تاره، رشته، نخ ، تارك، فرقسر، مفرق ، تال ، دانهمو، نخمو | ||
متضاد | روشن، شفاف شفاف، منير پود 1- تارك، فرقسر، مفرق 2- تال 3- دانهمو، نخمو | ||
انگلیسی | warp, web, fiber, thread, chord, filament, sleave, fibre, dim, dark, obscure, nebulous, blear, caliginous, dimmest | ||
عربی | شوه، انفتل، نجر المركب، سدى يرتب الخطوط، إنعطف عن السبيل، التواء، اعوجاج، انفتال، تشويه، سداة في النسيج، طمي راسب غريني، حبل مشدود لمرساة | ||
ترکی | akor | ||
فرانسوی | accord | ||
آلمانی | akkord | ||
اسپانیایی | acorde | ||
ایتالیایی | accordo | ||
مرتبط | پیچ و تاب، ریسمان، پیچیدگی، تار عنکبوت، تنیده، بافت یا نسج، بافته، فیبر، لیف، بافت، رزوه، رگه، وتر، زه، سیم، ابریشم خامه، نخ گوریده، وضع اشفته، گوریده، کم نور، تیره، تاریک، مبهم، سیاه، تیره رنگ، ظلمانی، گمنام، نامفهوم، غامض، شبیه سحاب، بشکل ابر، دارای چشم پراب، گرفته و تاریک، مه الود | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تار" در زبان فارسی میتواند به معانی مختلفی مورد استفاده قرار گیرد و قواعد نگارشی و زبانی خاصی دارد. در اینجا چند نکته درباره این کلمه و استفاده صحیح آن آورده شده است: ۱. معانی مختلف
۲. استفاده در جملات
۳. ترکیبهای نگارشی
۴. نکات نگارشی
۵. املا
این نکات میتوانند به شما در استفاده درست و مؤثر از کلمه "تار" در نوشتهها و گفتارها کمک کنند. | ||
واژه | تار | ||
معادل ابجد | 601 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | tār | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [پهلوی: tār] | ||
مختصات | (ص .) | ||
آواشناسی | tAr | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی تار | ||
پخش صوت |
بمعني تيره و تار و نيز بمعني يکي از آلات کلمه "تار" در زبان فارسی میتواند به معانی مختلفی مورد استفاده قرار گیرد و قواعد نگارشی و زبانی خاصی دارد. در اینجا چند نکته درباره این کلمه و استفاده صحیح آن آورده شده است: این نکات میتوانند به شما در استفاده درست و مؤثر از کلمه "تار" در نوشتهها و گفتارها کمک کنند.
موسيقي و نيز رشته پنبه عنکبوت را هم گويند
اسم، تاريك، تيره، ظلماني، مظلم، خفه، كدر، گرفته ، سياه، مشكي، غبارگرفته ، ساز ، سيم ، تاره، رشته، نخ ، تارك، فرقسر، مفرق ، تال ، دانهمو، نخمو
روشن، شفاف شفاف، منير پود
1- تارك، فرقسر، مفرق
2- تال
3- دانهمو، نخمو
warp, web, fiber, thread, chord, filament, sleave, fibre, dim, dark, obscure, nebulous, blear, caliginous, dimmest
شوه، انفتل، نجر المركب، سدى يرتب الخطوط، إنعطف عن السبيل، التواء، اعوجاج، انفتال، تشويه، سداة في النسيج، طمي راسب غريني، حبل مشدود لمرساة
akor
accord
akkord
acorde
accordo
پیچ و تاب، ریسمان، پیچیدگی، تار عنکبوت، تنیده، بافت یا نسج، بافته، فیبر، لیف، بافت، رزوه، رگه، وتر، زه، سیم، ابریشم خامه، نخ گوریده، وضع اشفته، گوریده، کم نور، تیره، تاریک، مبهم، سیاه، تیره رنگ، ظلمانی، گمنام، نامفهوم، غامض، شبیه سحاب، بشکل ابر، دارای چشم پراب، گرفته و تاریک، مه الود۱. معانی مختلف
۲. استفاده در جملات
۳. ترکیبهای نگارشی
۴. نکات نگارشی
۵. املا