تاریک
licenseمعنی کلمه تاریک
معنی واژه تاریک
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- تار، تيره، داج، ديجور، سياه، ظلماني، ظلمتآلوده، ظلمتزده، قيرگون، كمرنگ، ليل، مظلم 2- مبهم، ابهامآلود، غيرشفاف | ||
متضاد | روشن 1- مشكل، غامض، پيچيده 2- آشفته، مغشوش، نابسامان 3- پريشان، گرفته، ناراحت | ||
انگلیسی | dark, dim, black, gloomy, dusky, murk, Cimmerian, darkling, blind, somber, lackluster, ambiguous, benighted, caliginous, sombre, Stygian | ||
عربی | داكن، مظلم، قاتم، معتم، غبش، كئيب، عابس الوجه، مكفهر، شرير، مبهم، خبيث، ظلام، عتمة، مكان مظلم، لون قاتم | ||
ترکی | karanlık | ||
فرانسوی | sombre | ||
آلمانی | dunkel | ||
اسپانیایی | oscuro | ||
ایتالیایی | buio | ||
مرتبط | تیره، سیاه، تیره رنگ، تار، ظلمانی، کم نور، مبهم، مشکی، سیاه رنگ، چرک و کثیف، افسرده، تاریکی افسرده کننده، غم افزا، پکر، افراد کشور ظلمات، کور، نابینا، بی بصیرت، عاجز، غیر خوانایی، غم انگیز، محزون، سایه دار، سیر، بدون زرق و برق، بی نور، تار و بی برق، دو پهلو، باابهام، عقب مانده، گرفتار تاریکی جهل، شب زده، عقب افتاده، مه الود، وابسته برودخانه استیکس | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) برای استفاده صحیح از کلمه "تاریک" در زبان فارسی، به نکات و قواعد زیر توجه داشته باشید:
با رعایت این نکات، میتوانید به طور مؤثری از کلمه "تاریک" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | تاریک | ||
معادل ابجد | 631 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | tārik | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [پهلوی: tārīk] ‹تار، تاری، تارین، تاران، تارون، تاره› | ||
مختصات | (ص .) | ||
آواشناسی | tArik | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی تاریک | ||
پخش صوت |
نقيص روشن، تيرگي و ظلمت برای استفاده صحیح از کلمه "تاریک" در زبان فارسی، به نکات و قواعد زیر توجه داشته باشید: مفهوم و معنای کلمه: "تاریک" به معنای نبود نور یا روشنایی است. میتواند در زمینههای مختلف از جمله توصیف فضا، احساسات، و حالات به کار رود. نحوه به کارگیری: قواعد نوشتاری: توجه به نوع جملات: با رعایت این نکات، میتوانید به طور مؤثری از کلمه "تاریک" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
گردک آرايي (گردک حجله حجله زفاف)
(صفت) -1 تيره تار مظلم ظلماني
مقابل روشن . -2 سياه . -3 نا خردمند.
-4 گمراه . -5 عاري از صفا پليد. -6 بد کار
سياهکار . -7 پيچيده مبهم مشکل.
1- تار، تيره، داج، ديجور، سياه، ظلماني، ظلمتآلوده، ظلمتزده، قيرگون، كمرنگ، ليل، مظلم
2- مبهم، ابهامآلود، غيرشفاف
روشن
1- مشكل، غامض، پيچيده
2- آشفته، مغشوش، نابسامان
3- پريشان، گرفته، ناراحت
dark, dim, black, gloomy, dusky, murk, Cimmerian, darkling, blind, somber, lackluster, ambiguous, benighted, caliginous, sombre, Stygian
داكن، مظلم، قاتم، معتم، غبش، كئيب، عابس الوجه، مكفهر، شرير، مبهم، خبيث، ظلام، عتمة، مكان مظلم، لون قاتم
karanlık
sombre
dunkel
oscuro
buio
تیره، سیاه، تیره رنگ، تار، ظلمانی، کم نور، مبهم، مشکی، سیاه رنگ، چرک و کثیف، افسرده، تاریکی افسرده کننده، غم افزا، پکر، افراد کشور ظلمات، کور، نابینا، بی بصیرت، عاجز، غیر خوانایی، غم انگیز، محزون، سایه دار، سیر، بدون زرق و برق، بی نور، تار و بی برق، دو پهلو، باابهام، عقب مانده، گرفتار تاریکی جهل، شب زده، عقب افتاده، مه الود، وابسته برودخانه استیکس