تحدید
licenseمعنی کلمه تحدید
معنی واژه تحدید
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- افراز، كرانبندي، محدود، محصور، مفروز 3- تعيينحدود كردن، 4- تيز كردن | ||
انگلیسی | limitation, restriction, confinement | ||
عربی | تحديد، قيد، تقييد، حصر، قصر، اختصار، نظام، قيود | ||
ترکی | sınırlama | ||
فرانسوی | limitation | ||
آلمانی | einschränkung | ||
اسپانیایی | limitación | ||
ایتالیایی | limitazione | ||
مرتبط | محدودیت، محدود سازی، شرط، سابقه، انحصار، تضییق، جلو گیری، بستری، زندان بودن، زایمان | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تحدید" در زبان فارسی به معنی محدود کردن یا تعیین حدود میباشد. برای استفاده صحیح از این کلمه و نوشتار آن، میتوانید به موارد زیر توجه کنید:
با رعایت این اصول و نکات، میتوانید کلمه "تحدید" را به صورت صحیح در متنهای خود به کار ببرید. | ||
واژه | تحدید | ||
معادل ابجد | 426 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | tahdid | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | (تَ) [ ع . ] (مص م .) | ||
آواشناسی | tahdid | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی تحدید | ||
پخش صوت |
حدود آنرا تعيين کردن کلمه "تحدید" در زبان فارسی به معنی محدود کردن یا تعیین حدود میباشد. برای استفاده صحیح از این کلمه و نوشتار آن، میتوانید به موارد زیر توجه کنید: نحوه نگارش: کلمه "تحدید" با حرف "ت" در ابتدا و با "د" در انتها نوشته میشود. توجه داشته باشید که در نوشتار فارسی، از حروف صحیح و اعرابگذاری درست استفاده کنید. کاربرد: این کلمه معمولاً در متونی که به بحث در مورد محدودیتها، مقررات یا تعیین حدود میپردازند، به کار میرود. به عنوان مثال: "تحدید حقوق فردی در برخی موارد لازم است." صرف و نحو: کلمه "تحدید" به عنوان اسم، میتواند فعل مرتبطی مانند "تحدید کردن" یا "تحدید شدن" را داشته باشد. برای مثال: "او باید با دقت تحدید کند که چه مجازاتی برای این رفتار در نظر گرفته شود." با رعایت این اصول و نکات، میتوانید کلمه "تحدید" را به صورت صحیح در متنهای خود به کار ببرید.
1-اسم
2- افراز، كرانبندي، محدود، محصور، مفروز
3- تعيينحدود كردن،
4- تيز كردن
limitation, restriction, confinement
تحديد، قيد، تقييد، حصر، قصر، اختصار، نظام، قيود
sınırlama
limitation
einschränkung
limitación
limitazione
محدودیت، محدود سازی، شرط، سابقه، انحصار، تضییق، جلو گیری، بستری، زندان بودن، زایمان