تخم
licenseمعنی کلمه تخم
معنی واژه تخم
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بذر، برز، تخمه، دانه، هسته 2- تخمك، نطفه، مني 3- خايه، خصيه، گند 4- بيضه، خاگينه، تاغ، مرغانه 5- اصل، نژاد، نسب | ||
انگلیسی | egg, seed, zygote, fry, kernel, semen, testicle, testis, zygotic, eggs | ||
عربی | بيضة، شخص متساهل | ||
ترکی | yumurta | ||
فرانسوی | l'œuf | ||
آلمانی | das ei | ||
اسپانیایی | el huevo | ||
ایتالیایی | l'uovo | ||
مرتبط | تخم مرغ، ذریه، تخم اوری، بازیکن سابقهدار، تخم بارور، تخم گشنیده شده، سلول گشنیده شده یا لقاح شده، گوشت سرخ کرده، حیوان نوزاد، گروه، بریانی، تهییج، مغز، هسته اصلی، شالوده، منی، بیضه، خصیه، خایه، گواهی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تخم" در زبان فارسی به معنای دانه یا زادگاه موجودات زنده (مانند تخم مرغ، تخممرغ، تخمماهی، و...) است. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و استفادههای این کلمه اشاره میشود:
استفاده درست از این قواعد به خوانایی و فهم بهتر جملات کمک خواهد کرد. | ||
واژه | تخم | ||
معادل ابجد | 1040 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | toxam | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [قدیمی] | ||
مختصات | (تُ) [ په . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | toxm | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی تخم | ||
پخش صوت |
دانه ، تخم درخت و غله کلمه "تخم" در زبان فارسی به معنای دانه یا زادگاه موجودات زنده (مانند تخم مرغ، تخممرغ، تخمماهی، و...) است. در ادامه به برخی از قواعد نگارشی و استفادههای این کلمه اشاره میشود: استفاده صحیح از حروف اضافه: نوشتار صحیح: ترکیب با سایر کلمات: نقطهگذاری: پرسش و پاسخ: استفاده درست از این قواعد به خوانایی و فهم بهتر جملات کمک خواهد کرد.
1- بذر، برز، تخمه، دانه، هسته
2- تخمك، نطفه، مني
3- خايه، خصيه، گند
4- بيضه، خاگينه، تاغ، مرغانه
5- اصل، نژاد، نسب
egg, seed, zygote, fry, kernel, semen, testicle, testis, zygotic, eggs
بيضة، شخص متساهل
yumurta
l'œuf
das ei
el huevo
l'uovo
تخم مرغ، ذریه، تخم اوری، بازیکن سابقهدار، تخم بارور، تخم گشنیده شده، سلول گشنیده شده یا لقاح شده، گوشت سرخ کرده، حیوان نوزاد، گروه، بریانی، تهییج، مغز، هسته اصلی، شالوده، منی، بیضه، خصیه، خایه، گواهی