ابلق
licenseمعنی کلمه ابلق
معنی واژه ابلق
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- دورنگ، دومايه، سفيدوسياه 2- روزگار، زمانه 3- خلنگ | ||
انگلیسی | piebald,particoloured,particolored,pied | ||
عربی | أبقع | ||
ترکی | ablak | ||
فرانسوی | ablaq | ||
آلمانی | ablaq | ||
اسپانیایی | ablaq | ||
ایتالیایی | ablaq | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "ابلق" در زبان فارسی به معنای «دارای نوارها یا لکههای سیاه و سفید» به کار میرود و بیشتر در مورد حیواناتی مانند اسبها، که دارای این نوع رنگبندی هستند، استفاده میشود. در اینجا برخی از قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه را بررسی میکنیم:
اگر سوال خاصی دربارهی استفاده از کلمه "ابلق" دارید یا میخواستید مثالهای بیشتری ببینید، لطفاً بفرمایید. | ||
واژه | ابلق | ||
معادل ابجد | 133 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | 'ablaq | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [معرب، مٲخوذ از فارسی: آبله] ‹ابلک› | ||
مختصات | (اَ لَ) [ ع . ] (ص .) | ||
آواشناسی | 'ablaq | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ابلق | ||
پخش صوت |
پارسي تازي شده - 1 ابلک خلنگ کلمه "ابلق" در زبان فارسی به معنای «دارای نوارها یا لکههای سیاه و سفید» به کار میرود و بیشتر در مورد حیواناتی مانند اسبها، که دارای این نوع رنگبندی هستند، استفاده میشود. در اینجا برخی از قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه را بررسی میکنیم: نوع کلمه: "ابلق" یک صفت است و به عنوان توصیفی برای اسمها به کار میرود. نقطهگذاری: در صورت استفاده از این کلمه در جملات، رعایت قواعد نقطهگذاری مناسب ضروری است. به عنوان مثال، اگر این کلمه در ترکیب با اسم دیگر به کار رود، باید با ویرگول یا سایر نشانههای نگارشی منطبق باشد. ترکیب با اسم: "ابلق" معمولاً با اسمهای خاص و عمومی ترکیب میشود، مانند "اسب ابلق" یا "گوسفند ابلق". برجستهسازی: در متون علمی یا ادبی، اگر بخواهید "ابلق" را برجسته کنید، میتوانید از علائم نگارشی مانند italics یا bold استفاده کنید (در نوشتار غیررسمی). اگر سوال خاصی دربارهی استفاده از کلمه "ابلق" دارید یا میخواستید مثالهای بیشتری ببینید، لطفاً بفرمایید.
نرپيسه خلنج فرهنگ معين ابلک را گياهي
از تيره اي اسپناج دانسته - 2 چکچکي از
پرندگان
(اسم) - 1 دو رنگ . - 2 رنگي سصفيد که
با آن رنگ ديگر باشد . - 3 چپار خلنگ
خلنج پيس پيسه نرپيسه سياه و
سفيد . - 4 روز گار زمانه تصاريف دهر
صروف ليل و نهار . و گاه از آن به ابلق
ايام و ابلق چرخ و ابلق فلک تعبير کنند
بمناسبت سفيد ي روز و سياهي شب .
- 5 پر دو رنگي که سرهنگان و سران غوغا و
جوانان شنگ براي زينت بر طرف کلاه
ميزدند . يا ابلق ايام . دنيا و روزگار به
اعتبار شب و روز . يا ابلق توسن . از شب
و روز دو رنگ و سر کش . يا ابلق جهان تاز.
شب و روز يا ابلق چرخ . - 1 شب و روز .
- 2 روزگار . يا ابلق عمر .
شب و روز يا ابلق فلک .
- 1 شب و روز . - 2 روزگار .
1- دورنگ، دومايه، سفيدوسياه
2- روزگار، زمانه
3- خلنگ
piebald,particoloured,particolored,pied
أبقع
ablak
ablaq
ablaq
ablaq
ablaq