ابهام
licenseمعنی کلمه ابهام
معنی واژه ابهام
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | آميختگي، پيچش، پيچيدگي، تاريكي، تعقيد، تيرگي، شبهه، عدمصراحت | ||
متضاد | آشكاري، وضوح | ||
انگلیسی | ambiguity, obscurity, equivocation, haze, fog, mist, amphibology, moss, abduct | ||
عربی | غموض، التباس، كلمة غامضة | ||
ترکی | belirsizlik | ||
فرانسوی | ambiguïté | ||
آلمانی | mehrdeutigkeit | ||
اسپانیایی | ambigüedad | ||
ایتالیایی | ambiguità | ||
مرتبط | سخن مشکوک، گنگی معنی، نا معلومی، گمنامی، تیرگی، تاری، دروغ، طفره، مه، بخار، مه کم، روشن نبودن مه، مه سفید، غبار، تاری چشم، ایهام، سخن دوپهلو، خزه، پژه، سیاه اب، اب | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «ابهام» در زبان فارسی به معنای عدم وضوح یا نامشخص بودن است. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، میتوانید به نکات زیر توجه کنید:
این نکات میتوانند به شما کمک کنند تا از کلمه «ابهام» به درستی و در جایگاه مناسب استفاده کنید و معیارهای نگارشی را رعایت نمایید. | ||
واژه | ابهام | ||
معادل ابجد | 49 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
تلفظ | 'ebhām | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم مصدر) [عربی] | ||
مختصات | ( اِ) [ ع . ] | ||
آواشناسی | 'ebhAm | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی ابهام | ||
پخش صوت |
انگشت ستبر و کوتاه ،پوشيده گذاشتن کلمه «ابهام» در زبان فارسی به معنای عدم وضوح یا نامشخص بودن است. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، میتوانید به نکات زیر توجه کنید: نوشتن صحیح: کلمه «ابهام» باید به صورت کامل و درست نوشته شود. از نظر نگارشی، هیچ اشتباهی در نوشتن این کلمه وجود ندارد. هنگام استفاده: شما میتوانید از «ابهام» در جملات مختلف استفاده کنید. به عنوان مثال: ترکیبهای رایج: این کلمه را میتوان با سایر کلمات ترکیب کرد. برخی ترکیبهای رایج شامل: قواعد جملات: هنگام استفاده از کلمه «ابهام» در جملات، توجه کنید که کلمه باید به گونهای قرار گیرد که معنای جمله را شفاف کند. مثلاً: این نکات میتوانند به شما کمک کنند تا از کلمه «ابهام» به درستی و در جایگاه مناسب استفاده کنید و معیارهای نگارشی را رعایت نمایید.
آميختگي، پيچش، پيچيدگي، تاريكي، تعقيد، تيرگي، شبهه، عدمصراحت
آشكاري، وضوح
ambiguity, obscurity, equivocation, haze, fog, mist, amphibology, moss, abduct
غموض، التباس، كلمة غامضة
belirsizlik
ambiguïté
mehrdeutigkeit
ambigüedad
ambiguità
سخن مشکوک، گنگی معنی، نا معلومی، گمنامی، تیرگی، تاری، دروغ، طفره، مه، بخار، مه کم، روشن نبودن مه، مه سفید، غبار، تاری چشم، ایهام، سخن دوپهلو، خزه، پژه، سیاه اب، اب