توان
licenseمعنی کلمه توان
معنی واژه توان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- استطاعت، استعداد، انرژي، تاب، تحمل، توانايي، رمق، زور، طاقت، قابليت، قدرت، قوا، قوت، كارآيي، نيرو، وسع، يارا 2- قوه، نما | ||
انگلیسی | power, might, exponent, potency, vigor, capacitance, vim, puissance, vigour | ||
عربی | قوة، القوة، طاقة، سلطة، قدرة، صلاحية، سلطات، نفوذ، سلطان، مقدرة، تأثير، قوة عقلية، اله إو إلاهة، حول قوة، حول، شغل، وصل الي السلطة | ||
ترکی | güç | ||
فرانسوی | pouvoir | ||
آلمانی | leistung | ||
اسپانیایی | fuerza | ||
ایتالیایی | energia | ||
مرتبط | برق، نیرو، اقتدار، حکومت، توانایی، انرژی، نماینده، لیاقت، نیرومندی، ظرفیت خازنی، ظرفیت الکتریکی، فشار | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "توان" در زبان فارسی به معنی قدرت، قابلیت یا امکان است. این کلمه میتواند در جملات مختلف به کار رود و قواعد خاصی برای نگارش آن وجود ندارد، اما در نگارش و استفاده از آن، به چند نکته مهم توجه کنید:
با توجه به این نکات، میتوانید از "توان" به درستی و به شکلی مؤثر استفاده کنید. اگر سوال یا مورد خاصی درخصوص کلمه "توان" دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم. | ||
واژه | توان | ||
معادل ابجد | 457 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | tavān | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: tuvān] | ||
مختصات | (تَ) (اِ.) | ||
آواشناسی | tavAn | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی توان | ||
پخش صوت |
قوت و قدرت و طاقت، استطاعت، تاب، زور و قوت کلمه "توان" در زبان فارسی به معنی قدرت، قابلیت یا امکان است. این کلمه میتواند در جملات مختلف به کار رود و قواعد خاصی برای نگارش آن وجود ندارد، اما در نگارش و استفاده از آن، به چند نکته مهم توجه کنید: استفاده صحیح از کلمه: "توان" معمولاً به عنوان اسم به کار میرود. برای مثال: ترکیب با دیگر کلمات: "توان" میتواند با دیگر واژهها ترکیب شود و معانی متنوعی به خود بگیرد. برای مثال: نکات نگارشی: با توجه به این نکات، میتوانید از "توان" به درستی و به شکلی مؤثر استفاده کنید. اگر سوال یا مورد خاصی درخصوص کلمه "توان" دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم.
1- استطاعت، استعداد، انرژي، تاب، تحمل، توانايي، رمق، زور، طاقت، قابليت، قدرت، قوا، قوت، كارآيي، نيرو، وسع، يارا
2- قوه، نما
power, might, exponent, potency, vigor, capacitance, vim, puissance, vigour
قوة، القوة، طاقة، سلطة، قدرة، صلاحية، سلطات، نفوذ، سلطان، مقدرة، تأثير، قوة عقلية، اله إو إلاهة، حول قوة، حول، شغل، وصل الي السلطة
güç
pouvoir
leistung
fuerza
energia
برق، نیرو، اقتدار، حکومت، توانایی، انرژی، نماینده، لیاقت، نیرومندی، ظرفیت خازنی، ظرفیت الکتریکی، فشار