تیر
licenseمعنی کلمه تیر
معنی واژه تیر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- گلوله 3- پيكان، خدنگ، سهم، ناوك 4- گلوله فشنگ 5- عطارد 6- چوب 7- سرطان 8- تاريك، تيره، سياه، كمرنگ 9- بهره، بخش، حصه، قسمت 10- چوبدار بام، ديرك (چادر، كشتي)، شاهتير، حمال 11- مرد اول بازي 12- چوبك، وردنه | ||
انگلیسی | bar,shot,arrow,firing,fire,timber,dart,spike,gunshot,pain,stanchion,mast,shaft,ache,butt shaft,lug,perch,prop,quintain,staff,staple,mercury | ||
عربی | بار، شريط، حانة، البار، قضيب، خط، مشرب، حاجز، مانع، عائق، منضدة، قضيب معدني، فاصلة موسيقية، حاجز في محكمة، سبيكة ذهب، خشبة الجزار، قفص المحكمة، إعتراض مبطل، شعاع، علم، منع، حظر، اعترض، فاصل، سد، ما عدا، حاجِز | ||
ترکی | tır | ||
فرانسوی | tir | ||
آلمانی | tir | ||
اسپانیایی | tir | ||
ایتالیایی | tir | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «تیر» در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است و بسته به سیاق و جمله ممکن است قواعد نگارشی متفاوتی داشته باشد. در زیر به برخی از نکات مربوط به این کلمه اشاره میشود:
با توجه به این نکات میتوانید از کلمه «تیر» به طور صحیح و مؤثر در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید. | ||
واژه | تیر | ||
معادل ابجد | 610 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | tir | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (صفت) [قدیمی] | ||
مختصات | (اِ.) | ||
آواشناسی | tir | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی تیر | ||
پخش صوت |
چوب باريک که بر سر آن آهن نوک نيز بنشانند و با کمان بهدف کلمه «تیر» در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است و بسته به سیاق و جمله ممکن است قواعد نگارشی متفاوتی داشته باشد. در زیر به برخی از نکات مربوط به این کلمه اشاره میشود: معانی مختلف: قید و وابستگی: نوشتار درست: جدا و چسبیده نوشتن: با توجه به این نکات میتوانید از کلمه «تیر» به طور صحیح و مؤثر در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
بيندازند
قسمت، بهره ، نصيب
1-اسم
2- گلوله
3- پيكان، خدنگ، سهم، ناوك
4- گلوله فشنگ
5- عطارد
6- چوب
7- سرطان
8- تاريك، تيره، سياه، كمرنگ
9- بهره، بخش، حصه، قسمت
10- چوبدار بام، ديرك (چادر، كشتي)، شاهتير، حمال
11- مرد اول بازي
12- چوبك، وردنه
bar,shot,arrow,firing,fire,timber,dart,spike,gunshot,pain,stanchion,mast,shaft,ache,butt shaft,lug,perch,prop,quintain,staff,staple,mercury
بار، شريط، حانة، البار، قضيب، خط، مشرب، حاجز، مانع، عائق، منضدة، قضيب معدني، فاصلة موسيقية، حاجز في محكمة، سبيكة ذهب، خشبة الجزار، قفص المحكمة، إعتراض مبطل، شعاع، علم، منع، حظر، اعترض، فاصل، سد، ما عدا، حاجِز
tır
tir
tir
tir
tir