تیز
licenseمعنی کلمه تیز
معنی واژه تیز
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | تند، حاد، چابك، سريع، برا، بران، برنده، پرادويه ، تلخمزه، گس ، باد، ريح، گوز ، باهوش، دقيق، هوشيار، زيرك | ||
متضاد | كند ديرفهم، كمهوش | ||
انگلیسی | sharp, pointed, pointy, keen, shrill, pungent, acute, hot, trenchant, spiky, caustic, biting, incisive, bitter, brisk, mordacious, poignant, snippy, sharp-pointed | ||
عربی | حاد | ||
ترکی | keskin | ||
فرانسوی | pointu | ||
آلمانی | scharf | ||
اسپانیایی | afilado | ||
ایتالیایی | affilato | ||
مرتبط | نوک تیز، تند، حاد، بران، هشیار، نوک دار، کنایه دار، نیش دار، گوشه دار، مشتاق، شدید، مایل، زیرک، قوی، روشن، شبیه صفیر، زننده، پر ادویه، بحرانی، داغ، گرم، پر حرارت، برنده، نافذ، قاطع، سخت، تند و تیز، میخ مانند، پرگاز، نیشدار، سوزش اور، هجوامیز، گزنده، طعنه امیز، دندان پیشین، ثنایا، تلخ، جگرسوز، سریع، سرزنده و بشاش، سرزنده، با روح، گاز انبری، سوز اور، محرق، تند و تلخ، مغرور، پست | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "تیز" در زبان فارسی به عنوان یک صفت به کار میرود و معانی مختلفی دارد. در زیر به برخی از نکات و قواعد نگارشی و نحوی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
بهطور کلی، "تیز" یک کلمهی ساده ولی با معانی و کاربردهای متنوع در زبان فارسی است که باید در متن به درستی و به جا به کار رود. | ||
واژه | تیز | ||
معادل ابجد | 417 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | tiz | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [پهلوی: tēĵ] | ||
مختصات | (ق .ص .) | ||
آواشناسی | tiz | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی تیز | ||
پخش صوت |
بران، برنده ، قاطع کلمه "تیز" در زبان فارسی به عنوان یک صفت به کار میرود و معانی مختلفی دارد. در زیر به برخی از نکات و قواعد نگارشی و نحوی مربوط به این کلمه اشاره میکنم: سبک و معنی: ترکیب با کلمات: نحوهی استفاده: بهطور کلی، "تیز" یک کلمهی ساده ولی با معانی و کاربردهای متنوع در زبان فارسی است که باید در متن به درستی و به جا به کار رود.
غلبه نمودن هم ميايد
تند، حاد، چابك، سريع، برا، بران، برنده، پرادويه ، تلخمزه، گس ، باد، ريح، گوز ، باهوش، دقيق، هوشيار، زيرك
كند ديرفهم، كمهوش
sharp, pointed, pointy, keen, shrill, pungent, acute, hot, trenchant, spiky, caustic, biting, incisive, bitter, brisk, mordacious, poignant, snippy, sharp-pointed
حاد
keskin
pointu
scharf
afilado
affilato
نوک تیز، تند، حاد، بران، هشیار، نوک دار، کنایه دار، نیش دار، گوشه دار، مشتاق، شدید، مایل، زیرک، قوی، روشن، شبیه صفیر، زننده، پر ادویه، بحرانی، داغ، گرم، پر حرارت، برنده، نافذ، قاطع، سخت، تند و تیز، میخ مانند، پرگاز، نیشدار، سوزش اور، هجوامیز، گزنده، طعنه امیز، دندان پیشین، ثنایا، تلخ، جگرسوز، سریع، سرزنده و بشاش، سرزنده، با روح، گاز انبری، سوز اور، محرق، تند و تلخ، مغرور، پست