جات
licenseمعنی کلمه جات
معنی واژه جات
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | place, room, space, case, seat, stead, accommodation, location, house, seating, receptacle, situation, berth, sitting, emplacement, lieu, station, houseroom, locality, lodge, quarterage, socket, vacancy, site, jat | ||
عربی | مكان، محل، موقع، موضع، مكان ما، خانة، منزل، ميدان، سكن، عمل، تصنيف، دور، حالة، طبقة، مهمة، وظيفة، وضع، وقع، حدث، طلب، ميز شخصا، يوجد عملا ل، صنف، استثمر، فاز بمرتبة مرموقة، عين شخصا في وظيفة | ||
مرتبط | محل، مکان، جایگاه، وهله، جا، موقعیت، اتاق، خانه، فضا، فاصله، مساحت، وسعت، مدت معین، مورد، پرونده، حالت، محفظه، قضیه، صندلی، مقر، مسند، نیمکت، مزرعه، دهکده، مسکن، تطابق، منزل، تطبیق، کمک، همسازی، تعیین محل، اندری، سرای، اهل خانه، محل استقرار، تهیه جا، نهنج، ظرف، حفره درون سلولی گیاه، وضعیت، وضع، حال، خوابگاه کشتی، اطاق کشتی، لنگر گاه، نشست، جلسه، محل نصب، تعیین جا، در عوض، ایستگاه، مرکز، مقام، اطاق، یورت، موضع، محل خاص، کلبه، انبار، شعبه فراماسون ها، قسط سه ماهه، مزد سه ماهه، پریز، حفره، کاسه، حدقه، بوشن، جای خالی، خلاء، محل خالی، پست بلاتصدی، زمین زیر ساختمان | ||
واژه | جات | ||
معادل ابجد | 404 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
مختصات | (پس جمع .) | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی جات | ||
پخش صوت |
تازيان بعضي کلمات فارسي مختوم به
(( - ه)) غير ملفوظ را تعريب کرده به
(( - ات)) جمع بسته اند و ايرانيان
اينگونه جمع معرب را از آنان اقتباس کرده
وکلمات ديگر(اعم ازفارسي وعربي وغيره)
را نيز بهمان سياق استعمال کرده اند:
((تو زير پاي خوري از کامه و انبجات
پرهيزنکني معالجت موافق نيفتد .))
((چهارمقاله ء نظامي). عوام بسياق کلمات
فوق کلماتي را هم که مختوم به (( - ه))
غير ملفوظ نيستند ولي بحروف مصوت
(( - ا)) يا (( - ي)) ختم شوند به
(( - جات)) جمع بسته اند(براي احتراز
ازالتقاي دو حرف مصوت) : مرباجات
دواجات طلاجات . توضيح کلمات عربي
مختوم به ه و کلمات فارسي مختوم به - ه
غير ملفوظ که به جات جمع بسته شوند
در تحرير بايد ه يا ه راحذف کرد وبنابراين
روزنامه جات ميوه جات تعليقه جات
رقيمه جات وامثال آن غلط است .
place, room, space, case, seat, stead, accommodation, location, house, seating, receptacle, situation, berth, sitting, emplacement, lieu, station, houseroom, locality, lodge, quarterage, socket, vacancy, site, jat
مكان، محل، موقع، موضع، مكان ما، خانة، منزل، ميدان، سكن، عمل، تصنيف، دور، حالة، طبقة، مهمة، وظيفة، وضع، وقع، حدث، طلب، ميز شخصا، يوجد عملا ل، صنف، استثمر، فاز بمرتبة مرموقة، عين شخصا في وظيفة
محل، مکان، جایگاه، وهله، جا، موقعیت، اتاق، خانه، فضا، فاصله، مساحت، وسعت، مدت معین، مورد، پرونده، حالت، محفظه، قضیه، صندلی، مقر، مسند، نیمکت، مزرعه، دهکده، مسکن، تطابق، منزل، تطبیق، کمک، همسازی، تعیین محل، اندری، سرای، اهل خانه، محل استقرار، تهیه جا، نهنج، ظرف، حفره درون سلولی گیاه، وضعیت، وضع، حال، خوابگاه کشتی، اطاق کشتی، لنگر گاه، نشست، جلسه، محل نصب، تعیین جا، در عوض، ایستگاه، مرکز، مقام، اطاق، یورت، موضع، محل خاص، کلبه، انبار، شعبه فراماسون ها، قسط سه ماهه، مزد سه ماهه، پریز، حفره، کاسه، حدقه، بوشن، جای خالی، خلاء، محل خالی، پست بلاتصدی، زمین زیر ساختمان