جزئی
licenseمعنی کلمه جزئی
معنی واژه جزئی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | اندك، كم، ناچيز | ||
متضاد | كلي | ||
انگلیسی | slight, small, fiddling, immaterial, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, piddling, snatchy, snatch, minor | ||
عربی | طفيف، قليل، ضعيف، هزيل، نحيل، مهلهل، غيض، تافه، واه، سطحي، متواضع، وضيع، تجاهل، أهان، استخف، ازدرى، زل، أهمل | ||
ترکی | küçük | ||
فرانسوی | mineure | ||
آلمانی | unerheblich | ||
اسپانیایی | menor | ||
ایتالیایی | minore | ||
مرتبط | اندک، خفیف، کم، لاغر، نحیف، کوچک، خرد، ریز، ناچیز، غیر مادی، مجرد، بی اهمیت، معنوی، قدر ناشناس، غیر محسوس، عرضی، نا قابل، قطع شده، با عجله انجام شده، قاپ زنی، ربایش، ربودگی | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "جزئی" به معنای بخشی، کوچکی یا جزئی از چیزی است و در متنهای مختلف کاربردهای متنوعی دارد. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن در متن، نکات زیر را میتوان مد نظر قرار داد:
در نوشتار و گفتار، اگر به درستی از کلمه "جزئی" استفاده کنید، میتوانید به وضوح و دقت پیام خود را منتقل کنید. | ||
واژه | جزئی | ||
معادل ابجد | 21 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | joz'i | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت نسبی، منسوب به جزء) [عربی. فارسی، مقابلِ کلی] | ||
مختصات | (جُ) [ ع . ] (ص نسب .) | ||
آواشناسی | joz'i | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی جزئی | ||
پخش صوت |
کم و اندک کلمه "جزئی" به معنای بخشی، کوچکی یا جزئی از چیزی است و در متنهای مختلف کاربردهای متنوعی دارد. برای استفاده صحیح از این کلمه و نگارش آن در متن، نکات زیر را میتوان مد نظر قرار داد: تلفظ: "جزئی" به صورت "jaz'i" تلفظ میشود. نحوه نوشتن: این کلمه به صورت "جزئی" نوشته میشود و باید توجه کرد که به هیچ وجه به صورت "جزئی" یا اشکال دیگر نوشته نشود. نقشهای نحوی: استفاده در جملات: در نوشتار و گفتار، اگر به درستی از کلمه "جزئی" استفاده کنید، میتوانید به وضوح و دقت پیام خود را منتقل کنید.
اندك، كم، ناچيز
كلي
slight, small, fiddling, immaterial, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, piddling, snatchy, snatch, minor
طفيف، قليل، ضعيف، هزيل، نحيل، مهلهل، غيض، تافه، واه، سطحي، متواضع، وضيع، تجاهل، أهان، استخف، ازدرى، زل، أهمل
küçük
mineure
unerheblich
menor
minore
اندک، خفیف، کم، لاغر، نحیف، کوچک، خرد، ریز، ناچیز، غیر مادی، مجرد، بی اهمیت، معنوی، قدر ناشناس، غیر محسوس، عرضی، نا قابل، قطع شده، با عجله انجام شده، قاپ زنی، ربایش، ربودگی