جزو
licenseمعنی کلمه جزو
معنی واژه جزو
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- بخش، پاره، قسمت، لخت 2- عداد، عضو، عضو 3- رهرو، سالك | ||
انگلیسی | part | ||
عربی | جزء، جانب، مشاركة، قسم، دور، منطقة، طرف، قطعة، حصة، مقطع، قطعة غيار، فرق، حي، شعر مفرق، دور على المسرح، توزيع، جزئيا، شارك، شق، فصل، تمزق، تفرق، رحل، فرق الشعر، انصرف، وزع، تخلى | ||
ترکی | parçası | ||
فرانسوی | partie de | ||
آلمانی | teil von | ||
اسپانیایی | parte de | ||
ایتالیایی | parte di | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "جزو" در زبان فارسی به معنای "جزء" و "قسمت" است و میتواند در ترکیبهای مختلف به کار رود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میشود:
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "جزو" به شکل صحیح و موثری در نوشتار و گفتار استفاده کرد. | ||
واژه | جزو | ||
معادل ابجد | 16 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | jozv | ||
نقش دستوری | حرف اضافی گروهی | ||
ترکیب | (اسم) [مٲخوذ از عربی: جزء] | ||
مختصات | (جُ) [ ع . جزء ] (اِ.) | ||
آواشناسی | jozve | ||
الگوی تکیه | SW | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی جزو | ||
پخش صوت |
بخش، قسمت، عضو کلمه "جزو" در زبان فارسی به معنای "جزء" و "قسمت" است و میتواند در ترکیبهای مختلف به کار رود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میشود: نحوه نگارش: کلمه "جزو" با حرف "ز" و بدون "ؤ" نوشته میشود. استفاده به عنوان اسم: "جزو" به عنوان یک اسم برای اشاره به بخشی از کل به کار میرود. به عنوان مثال: "این موضوع جزو مباحث مهم است." ترکیب با دیگر کلمات: "جزو" معمولاً در ترکیب با دیگر کلمات به کار میرود، مثلاً "جزو اول"، "جزو مهم"، "جزو لیست"، و غیره. قید بودن: "جزو" میتواند به صورت قید نیز استفاده شود، به ویژه در اشاره به تائید یا تأکید بر یک ویژگی، مثلاً: "این تحقیق جزو تحقیقات معتبر است." حروف تربیع: در نوشتن ترکیبات، معمولاً از حرف اضافه "از" برای بیان ارتباط بین کل و جزء استفاده میشود، مانند: "این کتاب جزو بهترین کتابهاست." با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "جزو" به شکل صحیح و موثری در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
1- بخش، پاره، قسمت، لخت
2- عداد، عضو، عضو
3- رهرو، سالك
part
جزء، جانب، مشاركة، قسم، دور، منطقة، طرف، قطعة، حصة، مقطع، قطعة غيار، فرق، حي، شعر مفرق، دور على المسرح، توزيع، جزئيا، شارك، شق، فصل، تمزق، تفرق، رحل، فرق الشعر، انصرف، وزع، تخلى
parçası
partie de
teil von
parte de
parte di