اثر
licenseمعنی کلمه اثر
معنی واژه اثر
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- ايز، پي، جايپا، ردپا، رد، نشان، نشانه 2- تاثير، خاصيت، فايده، واكنش، 3- تاليف، تصنيف، نوشته، 4- پي، رد، رگه، نشان، نشانه، 5- فعل، نقش، 6- حاصل، نتيجه 7- معلول | ||
انگلیسی | effect, result, efficacy, affect, relic, trace, consequence, impression, signature, opus, impress, vestige, growth, remnant, tract, clue, symptom, track, rut, scintilla, umbrage, sign, vestigial | ||
عربی | تأثير | ||
ترکی | etki | ||
فرانسوی | effet | ||
آلمانی | wirkung | ||
اسپانیایی | efecto | ||
ایتالیایی | effetto | ||
مرتبط | نتیجه، مفهوم، کار موثر، نیت، پی امد، دست اورد، بر امد، تاثیر، درجه تاثیر، عتیقه، یادگار، اثار مقدس، ماترک، مقدار کم، طرح، رد پا، عاقبت، نتیجه منطقی، فرع، احساس، گمان، چاپ، خاطره، امضا، امضاء، امضاء کردن، صحه، توشیح، کار، قطعه موسیقی، مهر، نشان گذاردن، ذره، جای پا، بقایا، ردیا، رشد، افزایش، پیشرفت، ترقی، باقی مانده، بقیه، رساله، وسعت، مدت، مقاله، رشته، گوی، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، علامت، دلیل، هم افت، مسیر، شیار، راه، خط، جاده، عادت، شهوت، روش، گرمی، جرقه، سایه شاخ و برگ، رنجش، سایه، تاری، تاریکی، تابلو، ذره ای | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "اثر" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است و در نگارش باید به نکات زیر توجه شود:
با رعایت این نکات میتوان از کلمه "اثر" بهطور صحیح و مؤثر در نوشتارهای فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | اثر | ||
معادل ابجد | 701 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | 'asar | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی، جمع: آثار] | ||
مختصات | (اَ ثَ) [ ع . ] ( اِ.) | ||
آواشناسی | 'asar | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی اثر | ||
پخش صوت |
نشان،آنچه که از کسي باقي بماند،علامت کلمه "اثر" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است و در نگارش باید به نکات زیر توجه شود: معانی مختلف: تلفظ: جایگاه در جمله: نوع ساختار لفظی: استفاده در ترکیبات: با رعایت این نکات میتوان از کلمه "اثر" بهطور صحیح و مؤثر در نوشتارهای فارسی استفاده کرد.
1- ايز، پي، جايپا، ردپا، رد، نشان، نشانه
2- تاثير، خاصيت، فايده، واكنش،
3- تاليف، تصنيف، نوشته،
4- پي، رد، رگه، نشان، نشانه،
5- فعل، نقش،
6- حاصل، نتيجه
7- معلول
effect, result, efficacy, affect, relic, trace, consequence, impression, signature, opus, impress, vestige, growth, remnant, tract, clue, symptom, track, rut, scintilla, umbrage, sign, vestigial
تأثير
etki
effet
wirkung
efecto
effetto
نتیجه، مفهوم، کار موثر، نیت، پی امد، دست اورد، بر امد، تاثیر، درجه تاثیر، عتیقه، یادگار، اثار مقدس، ماترک، مقدار کم، طرح، رد پا، عاقبت، نتیجه منطقی، فرع، احساس، گمان، چاپ، خاطره، امضا، امضاء، امضاء کردن، صحه، توشیح، کار، قطعه موسیقی، مهر، نشان گذاردن، ذره، جای پا، بقایا، ردیا، رشد، افزایش، پیشرفت، ترقی، باقی مانده، بقیه، رساله، وسعت، مدت، مقاله، رشته، گوی، گلوله نخ، کلید، مدرک، راهنما، علامت، دلیل، هم افت، مسیر، شیار، راه، خط، جاده، عادت، شهوت، روش، گرمی، جرقه، سایه شاخ و برگ، رنجش، سایه، تاری، تاریکی، تابلو، ذره ای