جلو
licenseمعنی کلمه جلو
معنی واژه جلو
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- شنگ، شوخ 2- سيخ | ||
متضاد | پشت، خلف، دبر | ||
انگلیسی | front,forefront,forepart,foreside | ||
عربی | جبهة، صدارة، طليعة، الصف الأول، متنزه على الشاطئ، جبين، مظهر خارجي، موقف من قضية ما، حقل نشاط، رباط العنق، جلس في المقدمة، واجهة، أمامي، تكتل سياسي، مجابه، أمام | ||
ترکی | Ön | ||
فرانسوی | devant | ||
آلمانی | vorderseite | ||
اسپانیایی | frente | ||
ایتالیایی | davanti | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "جلو" در زبان فارسی میتواند به عنوان یک اسم، قید و حتی حرف اضافه استفاده شود و هر کاربرد آن قواعد خاص خود را دارد. در زیر به برخی از این قواعد و نکات نگارشی مرتبط با "جلو" اشاره میکنیم: ۱. به عنوان قید
۲. به عنوان اسم
۳. به عنوان حرف اضافه
۴. نکات نگارشی
۵. توجه به بافتبسته به بافت جمله، معنای "جلو" ممکن است تغییر کند. لذا در نوشتار دقت کنید که معنای مورد نظر به درستی منتقل شود. بهطور کلی، "جلو" یکی از کلمات پرکاربرد در زبان فارسی است و شناخت و استفاده صحیح از آن میتواند به غنای نوشتهها و گفتارهای شما بیفزاید. | ||
واژه | جلو | ||
معادل ابجد | 39 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | je(o)lo[w] | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (اسم) [ترکی] | ||
مختصات | (چوبی یا آهنی ) | ||
آواشناسی | jelov | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی جلو | ||
پخش صوت |
عنان اسب کلمه "جلو" در زبان فارسی میتواند به عنوان یک اسم، قید و حتی حرف اضافه استفاده شود و هر کاربرد آن قواعد خاص خود را دارد. در زیر به برخی از این قواعد و نکات نگارشی مرتبط با "جلو" اشاره میکنیم: بسته به بافت جمله، معنای "جلو" ممکن است تغییر کند. لذا در نوشتار دقت کنید که معنای مورد نظر به درستی منتقل شود. بهطور کلی، "جلو" یکی از کلمات پرکاربرد در زبان فارسی است و شناخت و استفاده صحیح از آن میتواند به غنای نوشتهها و گفتارهای شما بیفزاید.
بيرون کردن
بيرون کردن
پيش، قبل، روبروي، مقابل پيشگاه
پيش، قبل، روبروي، مقابل پيشگاه
1- شنگ، شوخ
2- سيخ
پشت، خلف، دبر
front,forefront,forepart,foreside
جبهة، صدارة، طليعة، الصف الأول، متنزه على الشاطئ، جبين، مظهر خارجي، موقف من قضية ما، حقل نشاط، رباط العنق، جلس في المقدمة، واجهة، أمامي، تكتل سياسي، مجابه، أمام
Ön
devant
vorderseite
frente
davanti۱. به عنوان قید
۲. به عنوان اسم
۳. به عنوان حرف اضافه
۴. نکات نگارشی
۵. توجه به بافت