چرک
licenseمعنی کلمه چرک
معنی واژه چرک
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-صفت 2- آلوده، پلشت، كثيف، پليد، نجس | ||
متضاد | تميز 1- چركين، ريم، خون فضله، قذرات، كثافت، لكه، وسخ 2- جراحت، جرم، عفونت 3- شوخناك | ||
انگلیسی | pus, dirt, fester, smear, corruption, filth, impurity, lymph, pyorrhea, pyorrhoea, slag, soilure, dirty, sordid, dingy, squalid, frowsty, frowsy, frowzy, impure, smeary | ||
عربی | صديد، قيح، القيح | ||
ترکی | irin | ||
فرانسوی | pus | ||
آلمانی | eiter | ||
اسپانیایی | pus | ||
ایتالیایی | pus | ||
مرتبط | ریم، سیم، خاک، کثافت، لکه، فساد، انحراف، پلیدی، الودگی، هرزه، خرده ریز، نا پاکی، لنف، چشمه یا جوی اب، اب زلال، جراحت، شیره غذایی، چرک دندان، پیوره، خاکستر، تفاله، کف، درده، گداز اتشفشانی، الوده سازی، کثیف، پلید، زشت، چرکین، پرخش، پست، فرومایه، خسیس، تیره رنگ، چرک تاب، دودی رنگ، بدنما، ناپاک، زننده، بد ظاهر، کپک زده، بوی ناگرفته، پوسیده، کهنه، بد بو، شلخته، ترشیده، ناخالص، ناصاف، ژیژ، اغشته، چرب، الوده، چسبناک | ||
واژه | چرک | ||
معادل ابجد | 223 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | čerk | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (اسم) | ||
مختصات | (چُ رَ) (اِ.) | ||
آواشناسی | Cerk | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی چرک | ||
پخش صوت |
زخم کارد و شمشير و غيره جراحت، بريدگي
(اسم) -1 ماده ء سفيد رنگي که از زخم
و دمل بيرون آيد. -2 ماده ء تيره رنگ
و چربي که بسبب ناشستن تن يا جامه در
روي پوست بدن يا لباس ظهر شود شوخ .
-3 (صفت) چرکين کثيف .
(اسم) نان
1-صفت
2- آلوده، پلشت، كثيف، پليد، نجس
تميز
1- چركين، ريم، خون فضله، قذرات، كثافت، لكه، وسخ
2- جراحت، جرم، عفونت
3- شوخناك
pus, dirt, fester, smear, corruption, filth, impurity, lymph, pyorrhea, pyorrhoea, slag, soilure, dirty, sordid, dingy, squalid, frowsty, frowsy, frowzy, impure, smeary
صديد، قيح، القيح
irin
pus
eiter
pus
pus
ریم، سیم، خاک، کثافت، لکه، فساد، انحراف، پلیدی، الودگی، هرزه، خرده ریز، نا پاکی، لنف، چشمه یا جوی اب، اب زلال، جراحت، شیره غذایی، چرک دندان، پیوره، خاکستر، تفاله، کف، درده، گداز اتشفشانی، الوده سازی، کثیف، پلید، زشت، چرکین، پرخش، پست، فرومایه، خسیس، تیره رنگ، چرک تاب، دودی رنگ، بدنما، ناپاک، زننده، بد ظاهر، کپک زده، بوی ناگرفته، پوسیده، کهنه، بد بو، شلخته، ترشیده، ناخالص، ناصاف، ژیژ، اغشته، چرب، الوده، چسبناک