čarand

stuff |

چرند

معنی: حرف پوچ و بي معني
مترادفبيربط، بيمعني، بيهوده، پوچ، چرت، لاطائل، مزخرف، مهمل، نامربوط، ياوه
انگلیسیstuff, crap, blather, baloney, hokum, windy, bosh, balderdash, bilk, blether, bologna, boloney, haver, jive, piffle, rigmarole, trumpery, bilge water, linsey-woolsey, corny, absurd, silly, nonsensical, ludicrous, inane, inept, odd, ridiculous, trashy, unmeaning, grave
عربیمادة خام، أشياء، أدوات، سقط المتاع، أمتعة، ملاك، المواد الخامة، مخدرات، ممتلكات شخصية، ركام، نسيج صوفي، مادة الشىء أو جوهره، أعمال في منسابات خاصة، اتخم، لقم، التهم، ازدرد، حشا، سمن، أقحم، ملأ، حشا بالقش، أكل بنهم، وضع، انحشى، سد
ترکیsaçmalık
فرانسویmerde
آلمانیmist
اسپانیاییtonterías
ایتالیاییmerda
مرتبطچیز، ماده، جنس، پارچه، کالا، تلخه، گندم سیاه، دیلار، تفاله، بدار زدن، صحبت بی معنی و احمقانه، نوعی کالباس، بی معنی، نمایش سطحی و بد، حقه بازی، حرف توخالی، سخن بی معنی، یاوه، نوشابه کف الود، گول، فریب، دارنده، کلمات بیهوده و احمقانه، رقص سوینگ، مهمل گویی، حرف بی ربط، جفنگ، خرده ریز، خرت و پرت، سخن مهمل، گنداب کشتی، اب خن، یکنوع پارچه پشم ونخ یا پشم وکتان زبر، شاخی، غلهای، مضحک، نامعقول، احمقانه، احمق، نادان، ابله، بی مخ، مهمل نما، خنده اور، پر باد، طوفانی، درازگو، باد خیز، باد خور، بی مغز، تهی، بی منطق، بی عرضه، ناجور، فرد، عجیب و غریب، عجیب، طاق، غیر عادی، خنده دار، مسخره امیز، بی ارزش، بیهوده، بی هوش، نامفهوم، بی اهمیت

... ادامه

249 | 0

مترادف: بيربط، بيمعني، بيهوده، پوچ، چرت، لاطائل، مزخرف، مهمل، نامربوط، ياوه

نمایش تصویر

اطلاعات بیشتر واژه

ترکیب: (اسم، صفت) [عامیانه]

مختصات: (چَ رَ) (ص .)

الگوی تکیه: WS

نقش دستوری: صفت

آواشناسی: Carand

منبع: فرهنگ فارسی هوشیار

معادل ابجد: 257

شمارگان هجا: 2

دیگر زبان ها

انگلیسی

stuff | crap , blather , baloney , hokum , windy , bosh , balderdash , bilk , blether , bologna , boloney , haver , jive , piffle , rigmarole , trumpery , bilge water , linsey-woolsey , corny , absurd , silly , nonsensical , ludicrous , inane , inept , odd , ridiculous , trashy , unmeaning , grave

ترکی

saçmalık

فرانسوی

merde

آلمانی

mist

اسپانیایی

tonterías

ایتالیایی

merda

عربی

مادة خام | أشياء , أدوات , سقط المتاع , أمتعة , ملاك , المواد الخامة , مخدرات , ممتلكات شخصية , ركام , نسيج صوفي , مادة الشىء أو جوهره , أعمال في منسابات خاصة , اتخم , لقم , التهم , ازدرد , حشا , سمن , أقحم , ملأ , حشا بالقش , أكل بنهم , وضع , انحشى , سد

تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «چرند» در زبان فارسی به معنی مطالب بی‌معنی، سخنان بی‌پایه و اساس یا خرافات استفاده می‌شود. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، نکات زیر را در نظر بگیرید:

نقطه‌گذاری: کلمه «چرند» باید در جملات به‌درستی نقطه‌گذاری شود. مثلاً اگر در انتهای جمله قرار بگیرد، باید با نقطه تمام شود: «این حرف‌ها کاملاً چرند است.»
ترکیبات: اگر از «چرند» در ترکیب‌های مختلف استفاده می‌کنید، دقت کنید که قوام ترکیب حفظ شود. مانند:
- «چرندیات» (به معنی مطالب و سخنان بی‌معنی و بی‌پایه)
- «چرندگو» (به معنی کسی که مطالب بی‌معنی و غلط می‌گوید)
قید و صفت: با توجه به کاربرد این کلمه، می‌توان از صفات و قیود نیز برای توصیف استفاده کرد:
- «این داستان، چرند و بی‌معنا بود.»
سبک نوشتاری: توجه به نوع نگارش و مخاطب نیز مهم است. در نوشتار غیررسمی ممکن است از این کلمه به شکل محاوره‌ای استفاده شود.
پرهیز از تکرار: سعی کنید از تکرار بی‌مورد کلمه «چرند» بپرهیزید. استفاده مناسب و به‌موقع از آن کمک می‌کند تا نوشته‌تان روان‌تر و جذاب‌تر شود.

با رعایت این نکات، می‌توان از کلمه «چرند» به‌طور مؤثر و صحیح استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "چرند" در جمله آورده شده است:

او همیشه حرف‌های چرند و بی‌خود می‌زند که هیچ منطقی پشت آن نیست.
میان صحبت‌هایش چند جمله چرند وجود داشت که مرا گیج کرد.
به نظر می‌رسد برخی از نظریه‌های او واقعاً چرند و غیرقابل اعتماد هستند.
وقتی از او خواستم توضیح بدهد، فقط چرند گفت و نتوانست استدلالی منطقی ارائه دهد.
در جلسه دیروز، او به جای ارائه اطلاعات مفید، فقط چرند گفت که هیچ کمکی به ما نکرد.

اگر نیاز به جملات بیشتری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!

واژگان مرتبط: چیز، ماده، جنس، پارچه، کالا، تلخه، گندم سیاه، دیلار، تفاله، بدار زدن، صحبت بی معنی و احمقانه، نوعی کالباس، بی معنی، نمایش سطحی و بد، حقه بازی، حرف توخالی، سخن بی معنی، یاوه، نوشابه کف الود، گول، فریب، دارنده، کلمات بیهوده و احمقانه، رقص سوینگ، مهمل گویی، حرف بی ربط، جفنگ، خرده ریز، خرت و پرت، سخن مهمل، گنداب کشتی، اب خن، یکنوع پارچه پشم ونخ یا پشم وکتان زبر، شاخی، غلهای، مضحک، نامعقول، احمقانه، احمق، نادان، ابله، بی مخ، مهمل نما، خنده اور، پر باد، طوفانی، درازگو، باد خیز، باد خور، بی مغز، تهی، بی منطق، بی عرضه، ناجور، فرد، عجیب و غریب، عجیب، طاق، غیر عادی، خنده دار، مسخره امیز، بی ارزش، بیهوده، بی هوش، نامفهوم، بی اهمیت

فرم ورود

آدرس بخش انتخاب شده

رویداد ها - امتیازات

زیر مجموعه ها

سوالات متداول

چرند

معنی کلمه چرند

معنی واژه چرند

چرند

اطلاعات بیشتر واژه

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام

تبلیغات توضیحی

تبلیغات موضوعی

تبلیغات تصویری

فرم ورود

آدرس بخش انتخاب شده

رویداد ها - امتیازات

زیر مجموعه ها

سوالات متداول

چرند

معنی کلمه چرند

معنی واژه چرند

چرند

اطلاعات بیشتر واژه

500 کاراکتر باقی مانده

مطالب مرتبط

چرند بافتن

چرند بافی

چرند گفتن

چرند گوی

جعبه لام تا کام

تبلیغات توضیحی

تبلیغات موضوعی

تبلیغات تصویری