حائل
license
98
1667
100
معنی کلمه حائل
معنی واژه حائل
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | barrier, buffer, delimiter, buttress, louver, stanchion, coaming, guard, louvre, pall, shutter, stay, stayer, believe | ||
عربی | متعادل | ||
ترکی | tampon | ||
فرانسوی | tampon | ||
آلمانی | puffer | ||
اسپانیایی | buffer | ||
ایتالیایی | respingente | ||
مرتبط | مانع، سد، حصار، نرده یا مانع عبور دشمن، میانگیر، سپر، فنر، استفاده از میانگیر، ضربت خور، شمع پشتیبان دیوار، پایه، پشتیبان، بادگیر، گنبد روزنه دار، برای روشنایی یا دودکش، دودکش بخاری، منفذدودکش، تیر، شمع، نگهدار، سایبان یا چادر جلو مغازه، ظرف لبه بلند، گارد، نگهبان، محافظ، پاسدار، پاسبان، پرده، تابوت محتوی مرده، پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر، دیافراگم، پشت پنجره، پشت دری، توقف، تکیه، ایست، عصاء، نگاهدار، کسی یا چیزی که توقف میکند | ||
واژه | حائل | ||
معادل ابجد | 40 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | hā'(y)el | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم، صفت) [عربی] | ||
آواشناسی | hA'el | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی حائل | ||
پخش صوت |
بچه شتر ماده تازه متولد شده ،
نعت فاعلي از حول و حيل، رنگ برگشته
barrier, buffer, delimiter, buttress, louver, stanchion, coaming, guard, louvre, pall, shutter, stay, stayer, believe
متعادل
tampon
tampon
puffer
buffer
respingente
مانع، سد، حصار، نرده یا مانع عبور دشمن، میانگیر، سپر، فنر، استفاده از میانگیر، ضربت خور، شمع پشتیبان دیوار، پایه، پشتیبان، بادگیر، گنبد روزنه دار، برای روشنایی یا دودکش، دودکش بخاری، منفذدودکش، تیر، شمع، نگهدار، سایبان یا چادر جلو مغازه، ظرف لبه بلند، گارد، نگهبان، محافظ، پاسدار، پاسبان، پرده، تابوت محتوی مرده، پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر، دیافراگم، پشت پنجره، پشت دری، توقف، تکیه، ایست، عصاء، نگاهدار، کسی یا چیزی که توقف میکند