حاجب
licenseمعنی کلمه حاجب
معنی واژه حاجب
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- پرده، حجاب، 3- بواب، پردهدار، دربان 4- حايل، رادع 5- ابرو | ||
انگلیسی | curtain, chamberlain, doorkeeper, eyebrow, porter, pain | ||
عربی | ستارة، ستار، حجاب، رفع الستار، جزء من جدار، ستار المسرح، نهاية المشهد | ||
ترکی | hacib | ||
فرانسوی | hajib | ||
آلمانی | hadschib | ||
اسپانیایی | hajib | ||
ایتالیایی | hajib | ||
مرتبط | دیوار، مانع، جدار، پیشکار، ناظر، رئیس خلوت، دربازکن، خط ابرو، گچبری هلالی بالای پنجره، اب رو، باربر، حمال، ابجو، آبجو پورتر | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "حاجب" در زبان فارسی معانی و کاربردهای متفاوتی دارد. در زیر به چندین نکته نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "حاجب" به درستترین شکل ممکن بهرهبرداری کرد. | ||
واژه | حاجب | ||
معادل ابجد | 14 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | hājeb | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم، صفت) [عربی] | ||
مختصات | (جِ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | hAjeb | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی حاجب | ||
پخش صوت |
ابرو، خم ابرو، کمان ابرو کلمه "حاجب" در زبان فارسی معانی و کاربردهای متفاوتی دارد. در زیر به چندین نکته نگارشی و قواعد مربوط به این کلمه اشاره میکنم: چگونه نوشته میشود: کلمه "حاجب" باید به همین شکل نوشته شود و به هیچ عنوان نباید حروف آن تغییر کند. ابزار تجزیه و تحلیل: "حاجب" به معنای کسی است که در مقابل شخصی دیگر ایستاده و او را نگهمیدارد یا مانع ورود دیگران میشود. همچنین به معنای شخصی که مقام و جایگاه مهمی دارد و در دربارها و محافل اجتماعی مسؤولیتهایی را عهدهدار است. سهولت در خواندن: در نوشتار، فاصله و چیدمان جملات طوری باشد که خوانایی حفظ شود. بهتر است این کلمه در جملات به دقت و در زمینه مناسب به کار رود. جنس و عدد: "حاجب" یک اسم غیرمؤنث است و در صورت جمع به "حاجبان" تغییر مییابد. لذا در موقعیتهای مختلف باید به جنس و عدد دقت شود. نقش دستوری: "حاجب" معمولاً به عنوان اسم فاعل یا اسم مفعول در جملهها به کار میرود. به عنوان مثال: با رعایت این نکات، میتوان از کلمه "حاجب" به درستترین شکل ممکن بهرهبرداری کرد.
1-اسم
2- پرده، حجاب،
3- بواب، پردهدار، دربان
4- حايل، رادع
5- ابرو
curtain, chamberlain, doorkeeper, eyebrow, porter, pain
ستارة، ستار، حجاب، رفع الستار، جزء من جدار، ستار المسرح، نهاية المشهد
hacib
hajib
hadschib
hajib
hajib
دیوار، مانع، جدار، پیشکار، ناظر، رئیس خلوت، دربازکن، خط ابرو، گچبری هلالی بالای پنجره، اب رو، باربر، حمال، ابجو، آبجو پورتر