حصار
licenseمعنی کلمه حصار
معنی واژه حصار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- پرچين، جدار، چپر، ديوار، محجر، نرده 2- بارو، باره، برج، حصن، دژ، سور، قلعه، كوت 3- صيصه، معقل 4- محدوديت، حصر 5- پناهگاه، جانپناه | ||
انگلیسی | fence,barrier,wall,hedge,enclosure,fencing,paddock,fold,hag,inclosure,enceinte,barracoon,cramp,fort,haw,kraal | ||
عربی | سياج، حاجز، تاجر السلع المسروقة، مبارزة بالسيف، من يتلقى السلع المسروقة، مكان تباع به السلع المسروقة، سيج، طرد، حمى، صان، تجنب، تصالح، بارز، سور | ||
ترکی | Çit | ||
فرانسوی | clôture | ||
آلمانی | zaun | ||
اسپانیایی | cerca | ||
ایتالیایی | recinzione | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "حصار" در زبان فارسی به معنای دیوار یا مرز اطراف یک مکان بهکار میرود و در متون مختلف، از جمله شعر و نثر، به شکلهای مختلفی میتواند مورد استفاده قرار گیرد. برای نگارش صحیح این کلمه و استفاده درست از آن، توجه به قواعد زیر ضروری است:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "حصار" بهدرستی در نوشتههای خود استفاده کنید. | ||
واژه | حصار | ||
معادل ابجد | 299 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | hesār | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] | ||
مختصات | (حِ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | hesAr | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی حصار | ||
پخش صوت |
محاصره کردن، محصور کردن کسي يا سپاهي را کلمه "حصار" در زبان فارسی به معنای دیوار یا مرز اطراف یک مکان بهکار میرود و در متون مختلف، از جمله شعر و نثر، به شکلهای مختلفی میتواند مورد استفاده قرار گیرد. برای نگارش صحیح این کلمه و استفاده درست از آن، توجه به قواعد زیر ضروری است: نوشتار صحیح: کلمه "حصار" باید با هجاهای صحیح و مطابق با قواعد فارسی نوشته شود. جنس: "حصار" در زبان فارسی بهعنوان اسم مذکر شناخته میشود. جمع: جمع کلمه "حصار" به شکل "حُصُر" (با تشدید و تغییر در حرف اول جمع) به کار میرود. قید و صفت: میتوان از "حصار" بهعنوان قید یا صفت در جملات مختلف استفاده کرد. مثلاً "حصار بلندی" یا "حصار محکم". با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "حصار" بهدرستی در نوشتههای خود استفاده کنید.
1- پرچين، جدار، چپر، ديوار، محجر، نرده
2- بارو، باره، برج، حصن، دژ، سور، قلعه، كوت
3- صيصه، معقل
4- محدوديت، حصر
5- پناهگاه، جانپناه
fence,barrier,wall,hedge,enclosure,fencing,paddock,fold,hag,inclosure,enceinte,barracoon,cramp,fort,haw,kraal
سياج، حاجز، تاجر السلع المسروقة، مبارزة بالسيف، من يتلقى السلع المسروقة، مكان تباع به السلع المسروقة، سيج، طرد، حمى، صان، تجنب، تصالح، بارز، سور
Çit
clôture
zaun
cerca
recinzione