حلول کردن
license
98
1667
100
معنی کلمه حلول کردن
معنی واژه حلول کردن
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | فرود آمدن، وارد شدن | ||
انگلیسی | reincarnate, delivery | ||
عربی | تجسد ثانية، تقمص روحيا | ||
مرتبط | تجلی کردن، تجسم یا زندگی تازه دادن | ||
واژه | حلول کردن | ||
معادل ابجد | 348 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی حلول کردن | ||
پخش صوت |
خليدن در هم آميختن
(مصدر) -1 وارد شدن بجايي فرود آمدن
در جايي . - 3 وارد شدن روح کسي بقالب
بدن ديگري .
فرود آمدن، وارد شدن
reincarnate, delivery
تجسد ثانية، تقمص روحيا
تجلی کردن، تجسم یا زندگی تازه دادن