حلیم
licenseمعنی کلمه حلیم
معنی واژه حلیم
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1-اسم 2- بردبار، رزين، سليم، شكيبا، صبور | ||
متضاد | ناشكيبا، ناصبور 1- پيه، چربي 2- هريسه | ||
انگلیسی | meek, submissive, duteous, halim | ||
عربی | خنوع، حليم، معتدل، وديع، ودي | ||
ترکی | uysal | ||
فرانسوی | doux | ||
آلمانی | sanftmütig | ||
اسپانیایی | manso | ||
ایتالیایی | mite | ||
مرتبط | با حوصله، بردبار، فروتن، رام، خاضع، مطیع، خاشع، وظیفه شناس، گماشت شناس | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "حلیم" در زبان فارسی به معنی غذایی مقوی و خوشمزه است که معمولاً از ترکیب غلات، گوشت و ادویهجات تهیه میشود. در زیر به نکات و قواعد مربوط به نگارش و استفاده از این کلمه اشاره میشود:
این نکات به شما کمک میکند تا کلمه "حلیم" را به درستی در نوشتهها و مکالمات خود به کار ببرید. | ||
واژه | حلیم | ||
معادل ابجد | 88 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | halim | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (اسم) [مٲخوذ از عربی] | ||
مختصات | (حَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | halim | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی حلیم | ||
پخش صوت |
بردبار، خويشتن دار و نامي از نامهاي خدايتعالي کلمه "حلیم" در زبان فارسی به معنی غذایی مقوی و خوشمزه است که معمولاً از ترکیب غلات، گوشت و ادویهجات تهیه میشود. در زیر به نکات و قواعد مربوط به نگارش و استفاده از این کلمه اشاره میشود: نوشتار: کلمه حلیم به صورت "حلیم" نوشته میشود و به هیچ وجه نباید تنوین یا حرکات اضافی به آن اضافه کرد. جنس کلمه: "حلیم" یک اسم است و به طور کلی به غذایی اشاره دارد. جمعسازی: جمع "حلیم" در زبان فارسی به صورت "حلیمها" ساخته میشود. معمولاً در محاورات و نوشتهها به جمع آن کمتر اشاره میشود، چون این غذا به صورت انفرادی مصرف میشود. کاربرد در جملات: قید استفاده: در استفاده از این کلمه، میتوانید از قیدهایی مثل "گرم"، "سرد"، "سفید" و "ماستی" استفاده کنید: این نکات به شما کمک میکند تا کلمه "حلیم" را به درستی در نوشتهها و مکالمات خود به کار ببرید.
1-اسم
2- بردبار، رزين، سليم، شكيبا، صبور
ناشكيبا، ناصبور
1- پيه، چربي
2- هريسه
meek, submissive, duteous, halim
خنوع، حليم، معتدل، وديع، ودي
uysal
doux
sanftmütig
manso
mite
با حوصله، بردبار، فروتن، رام، خاضع، مطیع، خاشع، وظیفه شناس، گماشت شناس