خاک
licenseمعنی کلمه خاک
معنی واژه خاک
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- اقليم، خطه، زمين، ارض، سرزمين، قلمرو 2- تراب، تربت، ثري، طين، غبرا، گل | ||
متضاد | آب، ماء 1- غبار، گرد 2- كشور، بلد، ديار، مملكت 3- خاكجا، قبر، گور، مزار، مشهد، مقبره 4- بر، خشكي 5- خاكه، پودر، نرمه 6- پست، حقير، بيارزش | ||
انگلیسی | soil,territory,dirt,ground,dust,land,earth,country,grave,tomb,glebe,clod | ||
عربی | تربة، أرض، تراب، بلد، أرض زراعية، وطن، نفاية، قذر، قمامة، لطخة، تلوث، وسخ، لطخ، لوث، اتسخ، شوه السمعة، دنس | ||
ترکی | toprak | ||
فرانسوی | sol | ||
آلمانی | boden | ||
اسپانیایی | suelo | ||
ایتالیایی | suolo | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "خاک" در زبان فارسی به معانی مختلفی استفاده میشود و قواعد نگارشی مربوط به آن به تأسیس و کاربریهای متعددش بستگی دارد. در ادامه توضیحاتی دربارهٔ این کلمه و قواعد مرتبط با آن ارائه میشود: ۱. معنی و کاربرد:
۲. صرف و تلفظ:
۳. نگارش:
۴. ترکیبها:
۵. شعر و ادبیات:در شعر و ادبیات فارسی، "خاک" نماد مرگ، خاکساری و در عین حال زادگاه انسانی است. شاعران بزرگ مانند حافظ و سعدی در آثار خود به این کلمه اشاره کردهاند و معانی عمیقتری به آن دادهاند. دقت در این نکات میتواند به بهبود نگارش و فهم معانی این کلمه کمک کند. | ||
واژه | خاک | ||
معادل ابجد | 621 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | xāk | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [پهلوی: xāk] | ||
مختصات | (اِ.) | ||
آواشناسی | xAk | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی خاک | ||
پخش صوت |
آنچه طبقه ظاهري زمين را تشکيل داده گياهها و کلمه "خاک" در زبان فارسی به معانی مختلفی استفاده میشود و قواعد نگارشی مربوط به آن به تأسیس و کاربریهای متعددش بستگی دارد. در ادامه توضیحاتی دربارهٔ این کلمه و قواعد مرتبط با آن ارائه میشود: در شعر و ادبیات فارسی، "خاک" نماد مرگ، خاکساری و در عین حال زادگاه انسانی است. شاعران بزرگ مانند حافظ و سعدی در آثار خود به این کلمه اشاره کردهاند و معانی عمیقتری به آن دادهاند. دقت در این نکات میتواند به بهبود نگارش و فهم معانی این کلمه کمک کند.
درختان را ميروياند، بمعني زمين و کشور هم ميگويند
(اسم) - 1 آنچه که بخشي از سطح کره ء
زمين را پوشانده موجب روياندن نباتات شود
تراب . - 2 زمين . - 3 مملکت کشور .
- 4 قبر گور . - 5 فروتن متواضع
سليم النفس . - 6 چيز بي قدر و قيمت
بکار نيامدني .
1- اقليم، خطه، زمين، ارض، سرزمين، قلمرو
2- تراب، تربت، ثري، طين، غبرا، گل
آب، ماء
1- غبار، گرد
2- كشور، بلد، ديار، مملكت
3- خاكجا، قبر، گور، مزار، مشهد، مقبره
4- بر، خشكي
5- خاكه، پودر، نرمه
6- پست، حقير، بيارزش
soil,territory,dirt,ground,dust,land,earth,country,grave,tomb,glebe,clod
تربة، أرض، تراب، بلد، أرض زراعية، وطن، نفاية، قذر، قمامة، لطخة، تلوث، وسخ، لطخ، لوث، اتسخ، شوه السمعة، دنس
toprak
sol
boden
suelo
suolo۱. معنی و کاربرد:
۲. صرف و تلفظ:
۳. نگارش:
۴. ترکیبها:
۵. شعر و ادبیات: