خالی
licenseمعنی کلمه خالی
معنی واژه خالی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | پوچ، پوك، تهي، تخليه ، آزاد، رها ، بيسكنه ، بلاتصدي، بلامتصدي ، بري، عاري، فارغ ، صرف، محض ، خلوت، خلوتگاه | ||
متضاد | پر، سرشار اشغال شلوغ | ||
انگلیسی | empty, vacant, hollow, void, unoccupied, unloaded, coreless, deprived, destitute, uncharged, indigent, vacuous, tenantless | ||
عربی | فارغ، أحمق، أجرد، جائع، شىء فارغ كزجاجة، فرغ، خلى، بول، جرد، سكب | ||
ترکی | boş | ||
فرانسوی | vacant | ||
آلمانی | unbesetzt | ||
اسپانیایی | vacante | ||
ایتالیایی | vacante | ||
مرتبط | تهی، پوچ، چیز تهی، مجوف، بی متصدی، بلاتصدی، اشغال نشده، بی کار، توخالی، میان تهی، پوک، باطل، بی اعتبار، عاری، بدون مستاجر، محروم، نیازمند، لات و لوت، بی چاره، پر نشده، بحساب هزینه نیامده، رسمامتهم نشده، تنگدست، تهی دست، بی معنی، بی مفهوم، کم عقل، خال | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "خالی" در زبان فارسی میتواند به معانی مختلفی اشاره داشته باشد و بسته به کاربرد آن، قواعد و نکات نگارشی متفاوتی وجود دارد. در اینجا به چند نکته دربارهی این کلمه اشاره میکنم:
در نهایت، توجه به زمینه و موضوع نوشتار میتواند به بهبود نگارش و استفاده صحیح از کلمه "خالی" کمک کند. | ||
واژه | خالی | ||
معادل ابجد | 641 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | xāli | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (ص .) | ||
آواشناسی | xAli | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی خالی | ||
پخش صوت |
تهي، تنها، يکه کلمه "خالی" در زبان فارسی میتواند به معانی مختلفی اشاره داشته باشد و بسته به کاربرد آن، قواعد و نکات نگارشی متفاوتی وجود دارد. در اینجا به چند نکته دربارهی این کلمه اشاره میکنم: معنای کلمه: "خالی" به معنای بدون محتوا، تهی یا فاقد چیزی است. مثلاً "جعبه خالی" یعنی جعبهای که چیزی در آن نیست. کاربرد در جملات: این کلمه میتواند به عنوان صفت و یا قید به کار رود. مثلاً: نکات نگارشی: قیدهای مرتبط: میتوان از قیدهایی مثل "کاملاً خالی" یا "تقریباً خالی" استفاده کرد تا توصیف دقیقتری ارائه دهید. در نهایت، توجه به زمینه و موضوع نوشتار میتواند به بهبود نگارش و استفاده صحیح از کلمه "خالی" کمک کند.
پوچ، پوك، تهي، تخليه ، آزاد، رها ، بيسكنه ، بلاتصدي، بلامتصدي ، بري، عاري، فارغ ، صرف، محض ، خلوت، خلوتگاه
پر، سرشار اشغال شلوغ
empty, vacant, hollow, void, unoccupied, unloaded, coreless, deprived, destitute, uncharged, indigent, vacuous, tenantless
فارغ، أحمق، أجرد، جائع، شىء فارغ كزجاجة، فرغ، خلى، بول، جرد، سكب
boş
vacant
unbesetzt
vacante
vacante
تهی، پوچ، چیز تهی، مجوف، بی متصدی، بلاتصدی، اشغال نشده، بی کار، توخالی، میان تهی، پوک، باطل، بی اعتبار، عاری، بدون مستاجر، محروم، نیازمند، لات و لوت، بی چاره، پر نشده، بحساب هزینه نیامده، رسمامتهم نشده، تنگدست، تهی دست، بی معنی، بی مفهوم، کم عقل، خال