خرج
license
98
1667
100
معنی کلمه خرج
معنی واژه خرج
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- امرار، صرف، مخارج، مصرف، نفقه، هزينه | ||
متضاد | دخل، برج، درآمد 1- باج، خراج 2- باروت، مواد منفجره | ||
انگلیسی | cost, expense, charge, expenditure, outlay, input, disbursement, outgo | ||
عربی | كلف، قدر، كلفة، ثمن، نفقة، يكلف | ||
ترکی | masraf | ||
فرانسوی | frais | ||
آلمانی | aufwand | ||
اسپانیایی | gastos | ||
ایتالیایی | spese | ||
مرتبط | هزینه، ارزش، بها، قدر، بر امد، اتهام، بار، عهده، مطالبه، پرداخت، مبلغ سرمایه گذاری شده، درون گذاشت، پول بمیان نهاده، نیروی مصرف شده، مخرج، خروج، عزیمت | ||
واژه | خرج | ||
معادل ابجد | 803 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | xarj | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [عربی] | ||
مختصات | (خَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | xarj | ||
الگوی تکیه | S | ||
شمارگان هجا | 1 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی خرج | ||
پخش صوت |
هزينه ، بيرون شدن از مال هرچه باشد، ضد درآمد،
بکار بردن پول، پول دادن و خريدن
1- امرار، صرف، مخارج، مصرف، نفقه، هزينه
دخل، برج، درآمد
1- باج، خراج
2- باروت، مواد منفجره
cost, expense, charge, expenditure, outlay, input, disbursement, outgo
كلف، قدر، كلفة، ثمن، نفقة، يكلف
masraf
frais
aufwand
gastos
spese
هزینه، ارزش، بها، قدر، بر امد، اتهام، بار، عهده، مطالبه، پرداخت، مبلغ سرمایه گذاری شده، درون گذاشت، پول بمیان نهاده، نیروی مصرف شده، مخرج، خروج، عزیمت