خرف
licenseمعنی کلمه خرف
معنی واژه خرف
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | پير، كهنسال، بيهوش، حواسپرت، خرفت، كمهوش ، خنگ، كودن، گول، كندذهن، ابله | ||
متضاد | برنا، جوان هوشمند، باهوش 1- خنگ، كودن، گول، كندذهن، ابله | ||
انگلیسی | wacky, blockish, senile, thickheaded, muddle-headed, anility, idiocy, group | ||
عربی | أحمق، غريب على نحو مضحك | ||
ترکی | anlamsız | ||
فرانسوی | absurdité | ||
آلمانی | unsinn | ||
اسپانیایی | disparates | ||
ایتالیایی | senza senso | ||
مرتبط | حواس پرت، گیج، خشک مغز، کودن، سالخورده، پیر، وابسته به پیری، احمق، کم هوش، نادان، خرفتی، خرف بودن، خرق، حماقت، ابلهی، سبک مغزی، خبط دماغ | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "خرف" در زبان فارسی به معنای "ضعیف عقل" یا "دیوانه" به کار میرود. این کلمه اگر بخواهد بهدرستی و در متنهای نگارشی استفاده شود، باید به نکات زیر توجه کرد:
اگر سوال خاصی درباره این کلمه یا کاربرد آن دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم! | ||
واژه | خرف | ||
معادل ابجد | 880 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | xeref | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی: خَرِف] | ||
مختصات | (خَ رَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | xeref | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی خرف | ||
پخش صوت |
تباه شدن عقل از کلانسالي کلمه "خرف" در زبان فارسی به معنای "ضعیف عقل" یا "دیوانه" به کار میرود. این کلمه اگر بخواهد بهدرستی و در متنهای نگارشی استفاده شود، باید به نکات زیر توجه کرد: املا: املای صحیح کلمه "خرف" است. بهتر است از به کار بردن آن در متون رسمی و علمی پرهیز کرد، زیرا بار معنایی منفی دارد. استفاده در جملات: این کلمه معمولاً در توصیف شخصیت یا رفتار فردی نامناسب به کار میرود. مثلاً: "برخی از افراد به دلیل آنکه خرف بودند، نتوانستند در آزمون موفق شوند." تناسب با علائم نگارشی: هنگام استفاده از این کلمه، باید به علائم نگارشی دقت شود. مثلاً اگر جملهای را با این کلمه آغاز میکنید، باید آن را با نقطه یا ویرگول ادامه دهید: "خرف بودند، اما زندگی عادی داشتند." کاربرد: این کلمه بیشتر در زبان محاوره و غیررسمی به کار میرود و در متون رسمی و ادبی بهتر است از واژههای جایگزین با معنای مشابه استفاده شود. اگر سوال خاصی درباره این کلمه یا کاربرد آن دارید، خوشحال میشوم که کمک کنم!
پير، كهنسال، بيهوش، حواسپرت، خرفت، كمهوش ، خنگ، كودن، گول، كندذهن، ابله
برنا، جوان هوشمند، باهوش
1- خنگ، كودن، گول، كندذهن، ابله
wacky, blockish, senile, thickheaded, muddle-headed, anility, idiocy, group
أحمق، غريب على نحو مضحك
anlamsız
absurdité
unsinn
disparates
senza senso
حواس پرت، گیج، خشک مغز، کودن، سالخورده، پیر، وابسته به پیری، احمق، کم هوش، نادان، خرفتی، خرف بودن، خرق، حماقت، ابلهی، سبک مغزی، خبط دماغ