خلف
licenseمعنی کلمه خلف
معنی واژه خلف
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | پس، پشت، ظهر، عقب، ورا، واپس ، وارث | ||
متضاد | پيش مورث | ||
انگلیسی | successor, dead | ||
عربی | خليفة، خلف، وريث، وارث | ||
ترکی | halaf | ||
فرانسوی | khalaf | ||
آلمانی | chalaf | ||
اسپانیایی | khalaf | ||
ایتالیایی | khalaf | ||
مرتبط | جانشین، قائم مقام | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه «خلف» در زبان فارسی به معنای جانشین یا وارث است و میتواند به استناد به شخصی که پس از دیگری میآید، مورد استفاده قرار گیرد. استفاده صحیح از این کلمه به لحاظ نحوی و نگارشی به نکات زیر توجه دارد:
در نظر داشته باشید که دقت در انتخاب کلمات و ساختار جملات، تأثیر زیادی بر وضوح و زیبایی متن دارد. | ||
واژه | خلف | ||
معادل ابجد | 710 | ||
تعداد حروف | 3 | ||
تلفظ | xalaf | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی، جمع: اَخلاف] | ||
مختصات | (خَ لَ) [ ع . ] (اِ.) | ||
آواشناسی | xalaf | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی خلف | ||
پخش صوت |
عقب، پشت سر کلمه «خلف» در زبان فارسی به معنای جانشین یا وارث است و میتواند به استناد به شخصی که پس از دیگری میآید، مورد استفاده قرار گیرد. استفاده صحیح از این کلمه به لحاظ نحوی و نگارشی به نکات زیر توجه دارد: نحوه نوشتار: کلمه «خلف» به شکل صحیح باید به همین صورت نوشته شود و با هیچ گونه تغییر یا اضافاتی ترکیب نگردد. نقش کلمه: این کلمه معمولاً به عنوان اسم به کار میرود. به عنوان مثال: «خلف او، شخصی با ویژگیهای مثبت بود.» جمعبندی: جمع کلمه «خلف» به شکل «خلائف» (مخصوصاً در متون ادبی و رسمی) یا «خلفها» (در زبان محاوره) استفاده میشود. نحوه استفاده: این کلمه میتواند به عنوان صفت یا برای توصیف یا مشخص کردن شخص، گروه یا چیزهایی که جانشینی دارند، به کار رود. به عنوان مثال: «او خلفی شایسته بر پدرش بود.» قید و وصف: هنگام استفاده از این کلمه در جملات، میتوان از عباراتی مانند «خلفی خوب» یا «خلفی شایسته» برای توصیف آن استفاده کرد. در نظر داشته باشید که دقت در انتخاب کلمات و ساختار جملات، تأثیر زیادی بر وضوح و زیبایی متن دارد.
فرزند صالح، جانشين
دروغ، خلاف، برهان غير مستقيم
پس، پشت، ظهر، عقب، ورا، واپس ، وارث
پيش مورث
successor, dead
خليفة، خلف، وريث، وارث
halaf
khalaf
chalaf
khalaf
khalaf
جانشین، قائم مقام