خوراکی
licenseمعنی کلمه خوراکی
معنی واژه خوراکی
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- اطعمه، ارزاق، توشه، خواربار، خوردني، غذا، مائده 2- خوردني، قابل خوردن، ماكول | ||
متضاد | پوشاكي | ||
انگلیسی | food, meal, comestible, chow, edible | ||
عربی | طعام، غذاء، قوت، أغذية أساسية | ||
ترکی | yenilebilir | ||
فرانسوی | comestible | ||
آلمانی | essbar | ||
اسپانیایی | comestible | ||
ایتالیایی | commestibile | ||
مرتبط | خوراک، طعام، خوردنی، شام یا نهار، ارد بلغور، طعمه، سگ خپله، ماکول، چیز خوردنی، خوش گوشت | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) در زبان فارسی، کلمه "خوراکی" به معنای مواد غذایی یا آنچه که قابل خوردن است، به کار میرود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
با رعایت این نکات میتوانید به درستی از کلمه "خوراکی" در نوشتار و گفتار فارسی استفاده کنید. | ||
واژه | خوراکی | ||
معادل ابجد | 837 | ||
تعداد حروف | 6 | ||
تلفظ | xorāki | ||
نوع | صفت اسم | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت نسبی، منسوب به خوراک) | ||
آواشناسی | xorAki | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | فرهنگ فارسی هوشیار | ||
نمایش تصویر | معنی خوراکی | ||
پخش صوت |
خوردني طعام . در زبان فارسی، کلمه "خوراکی" به معنای مواد غذایی یا آنچه که قابل خوردن است، به کار میرود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم: نحوه نوشتن: کلمه "خوراکی" باید به صورت صحیح و بدون غلط تایپی نوشته شود. جنس کلمه: "خوراکی" یک اسم و از نوع اسمهای عام است. به همین دلیل، میتوان آن را جمع بست، مانند "خوراکیها". ترکیبها: این کلمه میتواند در ترکیب با کلمات دیگر به کار رود. به عنوان مثال: "خوراکیهای سالم"، "خوراکیهای میان وعده". قید و صفت: میتوان برای توصیف بیشتر خوراکیها از صفات و قیدها استفاده کرد، مانند "خوراکی خوشمزه"، "خوراکی های ارگانیک". مفرده و مرکب: "خوراکی" میتواند به عنوان یک کلمه مفرد استفاده شود و همچنین به عنوان بخش یا جزئی از یک ترکیب بزرگتر، مانند "تشکیل خوراکی". با رعایت این نکات میتوانید به درستی از کلمه "خوراکی" در نوشتار و گفتار فارسی استفاده کنید.
1- اطعمه، ارزاق، توشه، خواربار، خوردني، غذا، مائده
2- خوردني، قابل خوردن، ماكول
پوشاكي
food, meal, comestible, chow, edible
طعام، غذاء، قوت، أغذية أساسية
yenilebilir
comestible
essbar
comestible
commestibile
خوراک، طعام، خوردنی، شام یا نهار، ارد بلغور، طعمه، سگ خپله، ماکول، چیز خوردنی، خوش گوشت